شبکه

/Sabake/

    channel
    grid
    lattice
    mesh
    network
    plexus
    reticulation
    system
    tissue
    web
    nexus
    grating
    section
    substation
    reticle

فارسی به انگلیسی

شبکه ای
reticulated

شبکه ای کردن
network

شبکه بندی
networking, reticulation

شبکه بندی رگ ها
veining

شبکه بندی رگه ها
veining

شبکه چهارخانه
gridiron

شبکه خاردار
wire entanglement

شبکه دستگیری تبهکاران
dragnet

شبکه رادیو تلفنی برای تلفن های سیار
cellular phone system

شبکه رگ
plexus

شبکه سازی
networking

شبکه سیم کشی
line

شبکه شطرنجی
gridiron

شبکه عصب
plexus

شبکه فاضلاب
drainage

شبکه فلزی برای کباب کردن
broiler

مترادف ها

grating (اسم)
ساینده، پنجره، شبکه، چارچوب اهنی، گوشت ریز

net (اسم)
دام، عمده، تار عنکبوت، تور، شبکه، توری، تور ماهیگیری و امثال ان

grate (اسم)
زندان، رنده، میله های اهنی، شبکه، بخاری پنجره ای، بخاری تو دیواری، قفس اهنی، صدای تصادم

trellis (اسم)
چفت، چفته، شبکه، داربست، داربست بستن

netting (اسم)
توری دوزی، شبکه، شبکه بندی، تور سازی

mesh (اسم)
سوراخ، چشمه، شبکه، بافته، سوراخ تور پشه بند

network (اسم)
شبکه، شبکه ارتباطی، شبکه توری

lattice (اسم)
شبکه، شبکه بندی، توری منظم، کار مشبک، شبکه کاری

plexus (اسم)
پیچیدگی، شبکه، چیزهای درهم پیچیده

grille (اسم)
شبکه، پنجره مشبک، پنجره کوچک بلیط فروشها

meshwork (اسم)
شبکه، شبکه کاری، توری بافی، کارهای مشبک

rete (اسم)
شبکه، صفحه اسطرلاب

reticule (اسم)
شبکه، شبکه شطرنجی و امثال آن

reticulum (اسم)
شبکه، نگاری، بافت همبند و مشبک، شیردان جانور نشخوار کننده، ساختمان شبکه ای، بافت نگاهدارنده اعصاب

treillage (اسم)
شبکه، داربست، چفته مو

trelliswork (اسم)
شبکه، داربست بندی، چیز شبکه مانند، شبکه داربست

پیشنهاد کاربران

واژه شبکه
معادل ابجد 327
تعداد حروف 4
تلفظ šabake
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: شبکَة]
مختصات ( شَ بَ کَ یا کِ ) [ ع . شبکة ] ( اِ. )
آواشناسی Sabake
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

شبکه در لغت به گروهی از افراد یا اشیاء گفته می شود که می توانند اطلاعات را با یکدیگر به اشتراک بگذارند و با هم در ارتباط باشند. اما در زمینه ی فناوری اطلاعات منظور از شبکه چیست. شبکه های کامپیوتری و یا اصطلاحاً Network، مجموعه ای متشکل از سیستم های کامپیوتری، سخت افزار و نرم افزار های مربوط به شبکه و تجهیزات ارتباطی نظیر کابل های شبکه و یا تجهیزات بی سیم است. شبکه به طور کلی به دو بخش سخت افزار ( Passive ) و نرم افزار ( Active ) تقسیم می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع: https://falnic. com/blog/what - is - network. html

شَبَکه: ١. [رادیو و تلویزیون] کانال؛ ایستگاهِ رادیویی / تلویزیونی / رادیو - تلویزیون ٢. تور؛ تورِ شکاری، تورِ ماهیگیری ٣. سازمان؛ گروه ۴. پنجرەیِ توری ۵. [رایانه] تارنما
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
Network
شبکه به تمام گره های عملکرد یک بلاکچین در هر لحظه از زمان اشاره دارد.
واژه شبکه خیلی خیلی پارسی است و در عربی راه یافت واژه شب کاملا پارسی در نتیجه واژه شبکه هم صد درصد پارسی است.
فرهنگ لغت معین
لغتنامه دهخدا
برای شبکه ( نتورک ) توربفت یا توربافت
مشبک = توریک
شبکه بندی = توربندی / توریک بندی
شبکه مخابراتی = توربفت مخابراتی
شبکه یک = توربفت یک
کانال = دالان
برای واژه اثبات هم از دال بهره میبریم چرا که دال هر چیزی را از جایی به جای دیگری می برد و این میشه نتیجه اثباتی - این دال بر چیزی نییست = این دلیل بر چیزی نیست
کاریز = سرچشمه = بنمایه = بندال = مرجع ( در زبان عربی به وب سایت قنات میگویند بنابراین بهتر است به سرچشمه یا مرجع هر چیزی کاریز یا بندال بگوییم )
...
[مشاهده متن کامل]

مانند
وب سایت کانال1 = کاریز دالان 1
مرجع زبان فارسی = کاریز ( به چم سرچشمه ) زبان فارسی = بندال ( بن دال ) زبان فارسی => بندال = ریشه اثباتی . کاریز به چم سرچشمه است اما بندال به چم ریشه دلیل یا اثباته.
شبکه ها = دالان ها ( شبکه مخابراتی = دالان مخابراتی و . . .
شبکه بندی = دالانیزه / دالان بندی / توربندی ( مردمی )
مشبک = دالانیک / دالیک / توریک ( مردمی )
در خصوص واژه تار که در تارواره و . . . دوستان پیشنهاد دادند تار به هر چیزی که شای دیدن را نداشته باشد تار میگویند پس برای شبکه یا مشبک نیمتوان از تار بهره برد هرچند در عامیانه شیاد درست باشه اما در بنمایه ار ( ایراد ) دارد. بر همین دال
تاریخ = تاریک = چیزی که شای دیدن را ندارد = گذشته ها به دال اینکه نمیتوان فهم درستی از درستی را داشت تار و تاریک و تاریخ بود. پی تار بودن = به چشم نیامدن همچون تار مو که ریز است و دیده نمی شود اما شبکه ای یا مشبک نیست بلکه دیده شوندی پایینی دارد به هرچیزی که دیده نشود تار میگویند - چشمانم تار می بیند = چشمانم دید درستی ندارد نه اینکه شبکه ای ببیند - با سپاس از دوستانی که دیدگاه خودرا پخش کردند.

شبکه ، network
برابرهای پیشنهادی:
تاروار ، تارواره ، تارینه
تارواره = شبکه
شبکه = رُگال
شبکه کامپیوتری = رایارُگال، رُگال رایانه ای
{ رُگال : رُگ پسوند همانندی ال. ( همچون ال در چنگال و گودال )
رُگ در گویش بردسیر به معنای توری است که برای جابجا کردن کاه به کار می رود }
بن مایه: واژه نامه گویش بردسیر، دکتر جواد برومند
شبکه = رُگال
شبکه کامپیوتری = رایارُگال، رُگال رایانه ای
{ رُگال : رُگ پسوند همانندی - ال. ( همچون ال در چنگال و گودال )
رُگ در گویش بردسیر به معنای توری است که برای جابجا کردن کاه به کار می رود }
بن مایه: واژه نامه گویش بردسیر، دکتر جواد برومند
من فکر کنم واژه ی شبکه پارسی باشه، پیش از واژه سازی باید جستجو کرد که آیا پارسیه یا نه و درست نیست که بگیم چون در زبان بیگانه ازش بهره میبرند، بیگانه یا عربی و انگلیسی باشد ولی به هر روی برابر دیگر آن در پارسی واژه ی �بافتواره� هست.
می شود گفت تور، برای نمونه. البته زدودن زبان از همه ی وام واژگان عربی هم پسندیده و کارآمد نیست، اما بسیار مهم است تا جایی که می توانیم از واژگان هم چم فارسی هم بهره ببریم. افزون بر آن در بسیاری باره ها
...
[مشاهده متن کامل]
نمی توان بدرستی بازدانست که بن واژه عربی بوده یا فارسی، بدلیل داد و ستد بسیار دیرین میان زبان های ایرانی و سامی که مردم می پندارند تنها پس از پیدایش اسلام انجام گرفت، اما این روند از زمان هخامنشیان آغاز شد و نخست بیشتر اعراب بودند که از ایران وام می گرفتند. خلاصه باید از همه ی توانایی های زبان سود برد اما نباید تندروی کرد و به هر نرخی عربی را از فارسی زدود. اگر گزینواژه ی برازنده ای نباشد، بهتر است از اصطلاحات رایج عربی استفاده کرد و از خودمان واژه های من درآوردی نسازیم. واژه سازی کار زبانشناسان است، نه هر کس. می توانیم پیشنهادهای خودمان را برای فرهنگستان زبان بفرستیم. ضمناً نمی شود واژه ای را از پهلوی برداشت و به همان شکل در فارسی آورد، باید واژه را کمی دگرگون ساخت تا از نظر آوایی به فارسی امروزی همخوانی داشته باشد. برای نمونه نمی توان واژه ی "هْوزواریشن" را به همین شکل وارد زبان امروزی کرد، باید آن را به "هْوزوارِش" دگرگون کرد.

تارینه - تورینه
کاریز
بهترین پیشنهاد است. و پاس می داریم سخن مهربان اشکان گرامی را، که پذیرفتنی است شبکه واژه ای پارسی باشد.
شبکه: : [اصطلاح شرکت برق ] یک "شبکه" عبارتست از یک سری پست ها، خطوط، کابل ها و سایر تجهیزات الکتریکی که به منظور انتقال انرژی از نیروگاه ها به مصرف کننده نهایـــی متصل شده اند. دامنه شبکه ممکن است، به
...
[مشاهده متن کامل]
عواملی غیر از گروه بندی الکتریکی اتصالات یا تجهیزات محدود شود، به عنوان مثال، ممکن است محدودیتی بر یک ناحیه جغرافیایی خاص، یک ولتاژ، یک نوع جریان، یک مالکیت مطرح باشد یا ممکن است که آن تابعی از مرز بین نیروگاه ها و مصرف کننده های انرژی الکتریکی باشد.

واژه شبکه مانند واژه های ایرانی است و چه بسا که ایرانی هم باشد .
واژه طبقه واژه ای که صد در صد ایرانی است و در اصل تبکه است که می بینیم همانند واژه شبکه است

در پارسی همان " کاریز " است که هم به معنای کانال و هم به معنای شبکه می باشد و در زبان تازی به آن قنات گویند .
کاریز برون مرزی = کانال یا شبکه خارجی
کاریز ویچار= شبکه خبر
کاریز آبرسانی = کانل یا شبکه آبرسانی
کارگروه، تاروار
نت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس