شبح

/Sabah/

    apparition
    fantasy
    ghost
    phantom
    poltergeist
    shadow
    specter
    spirit
    wraith
    figure seen from a distance
    shade
    spook

فارسی به انگلیسی

شبح رانی
exorcism

شبح زداگر
exorcist

شبح زدایی کردن
exorcise, exorcize

شبح زده
haunted

شبح سانی
ghostliness

شبح گونه
unearthly

شبح مانند
fey, ghastly, ghostly, spectral

مترادف ها

apparition (اسم)
ظهور، خیال، شبح، تجسم، روح

target (اسم)
سامان، هدف، نشان، شبح، آماج، نشانگاه، تیر نشانه

phantom (اسم)
خیال، شبح، روح، منظر، ظاهر فریبنده

ghost (اسم)
خیال، شبح، روح، جان، ظاهر فریبنده، تجسم روح

silhouette (اسم)
شبح، نیمرخ، محیط مریی، نقاشی سیاه یکدست

specter (اسم)
شبح، روح، هم، وهم، تخیل، خیال و فکر

sprite (اسم)
شبح، روح، جن

spook (اسم)
شبح، روح، دیو، جن

caddy (اسم)
شبح، پیشخدمت، لو لو، توپ تنیس، چای دان، دانش اموز دانشکده افسری، پسر کهتر

simulacrum (اسم)
خیال، شبح، تمثال، صورت خیالی، نمودناک، شباهت وهمی، شباهت ریایی، شباهت تصنعی

eidolon (اسم)
شبح، تصویر خیالی، بت

spectrum (اسم)
بینایی، خیال، شبح، منظر، طیف، رنگ های مریی در طیف بین

fantom (اسم)
خیال، شبح، روح، منظر، ظاهر فریبنده

phantasm (اسم)
شبح، روح، ظاهر فریبنده، تصویر ذهنی، حاصل خیال و وهم، تصور خام

phantasma (اسم)
خیال، شبح، روح، چشم بندی

umbra (اسم)
شبح، روح، سایه، نقطه تاریک

wraith (اسم)
خیال، شبح، روح، روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ

پیشنهاد کاربران

برابر پارسی شبح از زبان استاد میرجلال الدین کزازی "پَرهیب" می باشد
اگه بخواهیم سایه درنظر بگیریم=shadow
اگه بخواهیم روح در نظر بگیریم=ghost
spectre
سایه
شَبَح
واژه ی پارسی و اربیده ی : شَبَخ یا شَبَک
شَبَخ : شَب - اَخ ؛ شَبَک : شَب - اَک
پسوند - اَخ یا - اَک نامساز است مانند :
مَلَخ : مَل - اَخ ( مَل = بسیار ، فراوان ، خِیل )
شَبَخ / شَبَک :سیاهی که در شب و تاریکی بینند.
پَرهیب
پَرهیب ( به پیشنهاد دکتر کزازی )
در پراسی " تاردیس " برابر کتاب فرهنگ برابرهای پارسی واژه های بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

بپرس