در پیوستِ دیدگاهِ پیشین: باید به جایِ {شانس} بگوییم {بخت}، ولی تنها برایِ گفتگو با این کاربر، این واژه را بکار بردم. بِدرود!
به کاربرِ /عطار، محمد علی/: هَر پدیده ای در این جَهان بر پایه یِ پدیده یِ پیشین است. اگر به همین روند، این زنجیره را بگیریم و به نخستش برسیم ( با پنداشت ( =فرض ) آنکه نخستی دارد ) ، باید به چیزی برسیم. ... [مشاهده متن کامل]
در اینجا، گُزاره یِ {بد شانسی} درست است، چِرا که، آن پدیده یِ نخستین میتوانست بی شمار زونیت ( =حالت ) داشته باشد، و آن یِک زونیت ( =حالت ) شد، تا سر انجام به این پدیده یِ بَد برسد. پس، میتوانیم بگوییم که {چه اندازه من بد شانس هستم که آن پدیده یِ نخستین گونه ای بود که در اینجا برایِ من پدیده ای بد رخ داد}. این را به 10 کَسِ دیگر با باور هایِ همچون تو گفتم، و هیچ نداشتند بگویند! ببینم تو چه میکنی! بِدرود!
شانس: واژه انگلیسی ( chance ) از فرانسوی باستانی آمده است و از واژه پهلوی جَهِشن ( ǰahišn ) وام گرفته است! . جَهِش ( پهلوی: جَهِشن ) :ستاک ( بُن فعل ) جَهیدن! - مانند: دَهِش ( دَهِشن ) ، پاداش ( پاداشن ) ، بُندَهِش ( بُندَهِشن ) و. . . ... [مشاهده متن کامل]
. معنی: پریدن از دشواری ها، جَستَن از سختی ها، فرار کردن از بد شگونی ها، رَهیدن از گَزَندها ( خطرها ) - بخت، اِقبال، سرنوشت، طالع، فال، خبر، شُگون ( یُمن ) ، شانس ( جَهِشن ) ، اختر، برآیند ( آمد ) ، بشارت، نوید، فرصت! . سرآغاز ( مقدمه ) بُندَهِش ( بُندَهِشن ) ، بند1: pad nēk "ǰahišn", xūb murwāg, axtar nēk, pad dastwarīh [ī] yazadān - dōst, hamāg - xrad, ahlayīh - warzīdār, kirbag - dōst ī yazadān - šnās ī mēnōg - wēn ī wehān - passand, dastwar ī dēn ī weh ī māzdēsnān, anōšag - ruwān spandyād māh - windād rostam šahryār, nibištag [ī] bun - dahišnīh معنی: به "بخت ( شانس ) " نیک و مُروای ( فالِ ) خوب ( فَرنام یا لقب هُما ) ، به نیک اختر ( خوش شگون ) ، به دستوری یزدان دوست، همه خرد، پرهیزگاری ( اَهلایی ) ورزنده، کرفه دوست، یزدان شناس، مینوبین، نیکان پسند، دستور بهدین مزدیسنان، انوشیروان اسفندیار ماه وَنداد رستم شهریار، نیک خواهم نوشت [این] نوشتۀ بُندَهِشی را . خوش شانس: هوجَهِشن ( huǰahišn ) نیک جَهیشنیها ( nēk - ǰahišnīhā ) یادگار بزرگمهر، بند254: dušāgāh ī huǰahišn معنی: دُشاگاه ( دُژآگاه، نادانِ ) خوش شانس ( بخت، اقبال ) . بد شانس: وَدجَهِشن ( wad - ǰahišn ) یادگار بزرگمهر، بند256: dānāg ī wad - ǰahišn معنی: دانای بد شانس ( بخت و اقبال ) . شانس باهاش یاره: جَهِشن اَیار ( ǰahišn - ayār ) یادگار بزرگمهر، بند125: tuxšāg - mard ī ǰahišn - ayār معنی: مردِ کوشای بخت یار ( بااقبال، شانس باهاش یار بود! )
شانس واژه ای فرانسوی است که از جادنتیا ی لاتین و به معنای سهم هر کس از چیزی گرفته شده است
در ریاضی: پیشامد
کاربر"darab٠٠:٥٠ - ١٤٠١/١١/٢٩" بدشانس نیستی؛ اسب از اوّل خر بود؛ فقط خوب ندیدی وکلاه سرت رفت!
ما انقدر کم طالع و بدشان هستیم که اسپ بخریم تا خانه نا رسیده خر میشود
شانس=فرصت آمادگی
بخت . . . اقبال . . . . . اتفاق . . . . .
شانس چیزیه که ما نداریم
کم شانس . . . یعنی بیچاره. . . بدبخت. . . کسی که بختش باز نیست
بخت، بختامد آمیخته واژه ی �بختامد� ( بخت آمد ) را یکی دو سال پیش به آرش و برابرِ واژه های از ریشه لاتینی و عربی �شانس� ( یا شانسی ) و �تصادف� ( یا تصادفی ) ساخته ام: با این همه، آیا آن پایبندی و این دست بسته بودن، بختامدی ( تصادفی ) گُنجا در چارچوب بازی با واژه هاست یا آنکه ملت ایران را چهارپا انگاشته اند؟! ... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر: ب. الف. بزرگمهر ۱۴ اسپند ماه ۱۳۹۷ https://www. behzadbozorgmehr. com/2019/03/blog - post_5. html
odds احتمال، شانس e. g. the odds of being hired are in your favor because you have a doctorate چون دکترا داری احتمال اینکه تو را استخدام کنند زیاد است.
شانس در اصل به معنی احتمال هست . شانس به معنی احتمال :chance شانس به معنی بخت و اقبال : luck