شامه

/SAmme/

    nose
    smell
    membrane
    sense of smell
    scent

فارسی به انگلیسی

شامه زا
membranous

شامه مانند
membranous

شامه مخاطی
mucous membrane

مترادف ها

smell (اسم)
رایحه، بو، بویایی، شامه، استشمام، بوکشی

membrane (اسم)
پرده، پوسته، غشاء، پوست، غشا، پوشه، میان پرده، شامه

pellicle (اسم)
پوسته، شامه، پوسته نازک، غشاء نازک

patagium (اسم)
پرده، پوسته، شامه، پرده پای پرندگان

پیشنهاد کاربران

شامه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
بویایی ( دری )
همبدیش hambodiŝ ( پهلوی: hambodiŝn )
گرات gerāt ( سنسکریت: ghrāti )
شامه آرزوی برحق آدمیست , از جنس نور و امید است و نقطه مقابل سیاهیست او بر قله مرو سکنی دارد و سیمرغ در سایه عدل او ارمیده است بنقل از شهنامه شامهانی شرفنامه مهروی
" شَم، شامه" به چمِ " دریابی، دریافت، ادراک" برآمده از واژگانِ آریایی است.
1 - واژه یِ " نی - شَم" در زبانِ خویشاوندِ سانسکریت به چمِ "دریافت یا درک کردن بوسیله حواس، شنیدن، فراگرفتن، آموختن" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - "نی شَمیَ" به چمِ " شنیدن، خبردارشدن، توجه و ملاحظه با دقت"
3 - " نی شَمَیَ، نی شَمَنَ" به چمِ " درک، دریافت، مشاهده، دیدن، ملاحظه، نایل شدن، آموختن"
4 - "نی شامَ" به چمِ "ملاحظه، توجه با دقت"
( نیاز به یادآوری است که پیشوندِ " نی" در زبانهایِ اوستایی - سانسکریت - پهلوی به دیسه یِ " نِ" در زبانِ پارسیِ کُنونی در آمده است: بمانندِ " نِشستَن، نِمودن، نِهشتن، نِوردیدن و . . . ". )
5 - واژه یِ ( شَامَیاتِ ) به چمِ " دیدن، نگاه کردن، جُستَن و بازرسی کردن" بوده است.
پَسگَشت ( reference ) :
در رویبرَگِ 487 از نبیگِ " فرهنگِ سَنسکریت - فارسی" پوشینه دوم امده است:

شامه
- بویایی
- و به طور کلی: حس تشخیص، حس تمیز، توانایی درک غیرکلامی، بصیرت
شامه تیز کردن ( اصطلاح )

بپرس