شام شکستن. [ ش ِ ک َ ت َ] ( مص مرکب ) شام خوردن. ( ناظم الاطباء ) :
زلفت شکست و پاره سودا گرفته ایم
شب گیر میکند همه کس شام چون شکست.
خواجه آصفی ( از آنندراج ) .
در زلف چین فکند و مرا دل ز دست برد
چون شام بشکند سفری یار میکند.
میرزا زکی ( از آنندراج ) .