شاخص

/SAxes/

    barometer
    distinctive
    indicative
    index
    parameter
    standard
    gnomon
    pre-eminent
    preeminent
    sun-dial
    indicator

فارسی به انگلیسی

شاخص بودن
index

شاخص قیمت
point

شاخص گذاری
indexation

مترادف ها

index (اسم)
راهنما، نما، فهرست، شاخص، فهرست راهنما، علامت، سبابه، نمایه، جاانگشتی، راهنمای موضوعات، فهرست مواد

showing (اسم)
اظهار، نمایش، جلوه، اشکار سازی، شاخص، ارائه

dial (اسم)
صفحه شماره گیر، شاخص، صفحهء مدرج ساعت، صفحه عقربه دار

indicator (اسم)
نماینده، اندازه، مقیاس، شاخص، اندیکاتور

gnomon (اسم)
شاخص، عقربک، شرعیات، عقربه

پیشنهاد کاربران

Productivity Indicator
Index
دراقتصاد مبنایی قابل اندازه گیری که دسته ای خاص که با یکدیگر مرتبط هستند را میتوان با اندازه گیری شاخص میانگین هرچیزی که در آن دسته قرار دارد را به فرد مطالعه کننده ارائه دهد
در اقتصاد به معنی مبنای یکسری اعداد که به یکدیگر مربوط میباشند و قابلیت اندازه گیری و دادن یک میانگین را به افرادی که درحال بررسی ان دسته ی مورد مطالعه را به آنها میدهد
مِعیار، مَبنا
نمایه
نمایه به چم نمایش دهنده یا نمایاننده: نمای، بن کنونی کارواژه نماییدن و نمایاندن و "ه" پسوند نامساز
همچم با شاخص = مشخص کننده، آشکار کننده
مشخص کننده
شاهین ( شاهین ترازو )
تراز
در کنار برابرهای بسیار خوب یاد شده در بالا، همچنین در برخی باره ها: تراز�؛ نمونه:
از میان بنیادی ترین شَوَندهای این افزایش دارایی، رویش بی پیشینه ی ۶۲۵⸓ تراز ( شاخص ) بورس تهران در سال ۲۰۲۰ بود که در سنجش با رویش تراز ꞌاس اند پیꞌ ۵۰۰ ، بورس نیویورک تنها ۱۶⸓ بود.
در اقتصاد به میزانی از یک عدد در دیتا که تحلیل گران با دقت بالایی آن را مشخص کرده انند تا بر اساس آن سطوح دیگر دیتا سنجیده شود
دلیل
ممیزه
نمودار
ممیز
شناسه
سنجه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس