سینه

/sine/

    breast
    chest
    bosom
    bust
    thorax
    heart
    tit
    brisket
    bow
    slope

فارسی به انگلیسی

سینه ٔ باز
dcollet, topless

سینه ای
pectoral, throracic, pulmonary, thoracic

سینه بند
brassiere, brassière, brassire, breastband, bib, poitrel

سینه پهلو
pneumonia

سینه پوش
bosom, breastplate

سینه چاک
greatly afflicted, having a torn breast

سینه حیوان
brisket

سینه خود را بالا اوردن
heave

سینه خود را جلو اوردن
heave

سینه خود را صاف کردن به طور صدادار
hawk

سینه خیز
crawl, creep

سینه خیز رفتن
crawl, creep, grovel

سینه درد
cough, pectoralgia, pneumonalgia or any other disease connected withthe chest

سینه را صاف کردن
hem

سینه ریز
necklace with part covering the breast

سینه زدن
to beat ones breast

سینه زن
member of religious prosession of mourners beating theirbreasts especially on the anniversary of the martyrdom of hosein

سینه سپر کردن
breast, swagger
to take up the cudgels

سینه سرخ
redbreast, robin

سینه سوزی
anguish

مترادف ها

bosom (اسم)
بر، بغل، سینه، پیش سینه

bust (اسم)
انفجار، بالاتنه، سینه، مجسمه نیم تنه، مجسمه، ترکیدگی

chest (اسم)
صندوق، سینه، جعبه، محفظه، خزانه داری، تابوت، قفسه سینه، خزانه، یخدان، سینه انسان

breast (اسم)
سینه، پستان، نوک پستان، وجدان، افکار، هر چیزی شبیه پستان

thorax (اسم)
سینه، قفسه سینه، صدر

پیشنهاد کاربران

سفره به سینه:باارج و احترام به مردم نان دادن.
همونطور که سعید عزیز نوشتن به گمان برخی، �سینه �ی دوم در مصراع �رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها� چیزی شبیه به آینه است که به احتمالی واژه ی �سینی� شکل امروزی آن است.
چشمه شیر. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوی شیر که در بهشت است. نهری از لبن در بهشت :
خداوند جوی و می و انگین
همان چشمه شیر و ماء معین.
فردوسی.
|| کنایه است از برجی از بروج دوازده گانه. کنایه از برج اسد است :
...
[مشاهده متن کامل]

چو برزد سر از چشمه شیر شید
جهان گشت چون روی رومی سپید.
فردوسی.
|| کنایه است از پستان معشوق. ( مجموعه مترادفات ص 77 ) . ، چشمه شیر. [ چ َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس که در 175 هزارگزی شمال خاوری طبس واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 77 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و ذرت ، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ) .

دکتر کزازی در مورد واژه ی " سینه " می نویسد : ( سینه در پهلوی سینگ sēnag بوده است؛ ستاک واژه سن، می تواند بود که ریختی از زن باشد و به معنی آهن و" سینه"، از آن رو که استخوانْوَر و سخت است، به آن باز خوانده شده باشد. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( بر آن بازو و یال و آن سُفت و شاخ؛
میان چون قلم؛ سینه و بر فراخ . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص ۴۵۲ )

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
واژه سینه
معادل ابجد 125
تعداد حروف 4
تلفظ sine
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: sīn] ( زیست شناسی )
مختصات ( نِ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی sine
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان عامیانه
فرهنگ فارسی عمید
سینه: جلو ( front ) ، کنار ( beside )
گوش به سینه ها چسباندم؛ نه آهی، نه تبشی؛ همه مرداند!
واژه سینه کاملا پارسی است چون در عربی می شود صدر در ترکی می شود g�ğ�s این واژه یعنی سینه صد درصد پارسی است
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ]
the female breasts
love hillocks ( n. )
the female breasts
به گمان برخی، دربیتِ
( رو سینه را چون سینه ها هفت آب شوی از کینه ها
و آنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو )
از مولانا جلال الدین بلخی،
به معنای ( صفحه ی فلزی صیقلی و صاف ) و به طور ویژه ( آینه ی فلزی براق ) کاربرد دارد؛ چرا که در گذشته، فلز را صیقل می دادند و آینه می ساختند.

سینه ( Bow ) [اصطلاح دریانوردی] :جلوترین قسمت کشتی یا قایق ، دماغه کشتی
سینه :[اصطلاح صید ]جلو لنج.
سینه به ترکی: " دؤش " ، " کؤکسو " ، " سینَه "
هم خانواده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس