سیاست

/siyAsat/

    deal
    diplomacy
    policy
    politics
    strategy
    strict administration of justice
    punishment

فارسی به انگلیسی

سیاست باز
pol, politician

سیاست بازپس گیری اراضی پیشین
revanchism

سیاست بازی
politics

سیاست بازی های حزبی
party politics

سیاست بازی کردن
politic

سیاست بی طرفی
neutralism

سیاست پرداز
diplomat

سیاست پردازی
diplomacy

سیاست تجربی
realpolitik

سیاست تقلیل واردات
autarky

سیاست جبران بی عدالتی های گذشته نسبت به اقلیت ها
affirmative action

سیاست جداسازی و تبعیض به خاطر مذهب
segregation

سیاست جداسازی و تبعیض به خاطر نژاد
segregation

سیاست جغرافیایی
geopolitics

سیاست جهانی
globalism

سیاست چی
politician

سیاست چی گری
politics

سیاست حمایت از صنایع و فراورده های داخلی
protectonism

سیاست رفتن تا مرز جنگ
brinkmanship

سیاست زدایی کردن
depoliticize

مترادف ها

administration (اسم)
اجرا، حکومت، سیاست، وصایت، ادارهء کل، الغاء، تصفیه، فرم اداری

policy (اسم)
سیاست، خط مشی، سیاستمداری، کاردانی، بیمه نامه، ورقه بیمه، سند معلق به انجام شرطی

politics (اسم)
سیاست، علم سیاست، سیاست شناسی

diplomacy (اسم)
سیاست، دیپلماسی، سیاستمداری

kingcraft (اسم)
سیاست

پیشنهاد کاربران

هر حکومتی باید هشیار باشد که در سیاه چالهء " باند راندخواندگرایی " نیفتد.
باند:باند بازی.
راند ( ت ) خواری.
خواند :فراخوان و گزینش خودمانی ها.
حقیقت #2
عملاً؛ سیاست داخلی یعنی رسیدن به تک صدا هست واز بینبردن تکثُّر.
حقیقت #1 با گزارش حذف شد
بازنویس خواهدشد. . .
این فضا برای نوشتن درباره واژه سیاست است نه چرندیات و نظرات بی ربط برخی افراد، هر سخن جایی دارد.
سیاست سَیّاس سَیِّس سیستر زیستر سیستم زیستم زیست زیستن سیستان زیستان
سیاست؛ شاخ و برگی از درخت کیاست و ذکاوت با تصمیمات و عملکردهای سیستماتیک حکومتی جهت کیفیت بخشی به زیست جامعه.
سلام ، من چندین سال پیرهای آتش بیگی را نشناخته برای آنها کلام گویی کردم در ضمن در پیچ اجاق گره بان از تیراندازی در عروسی ها کلیپ وجود دارد که از نظر حقوقی و حکومت داری و پزشکی تشویش اذهان ، بیماری فوبیا
...
[مشاهده متن کامل]
، تهدید و خطرات قتل ، غلبه علیه دولت مردان و غیره به همراه دارد . من یک مرتبه در اجاق گره بان بخاطر قصور و توطئه های محمد باقر باقری فرزند پاشا برای جارو زدن محوطه حیاط گره بان و ضعف عصبی خویش درگیر شدم ، حضار دهان مرا با دستشان میگرفتند و فکر کنم اکثریت آنها مرا کتک زدند و هنوز دلجویی نکردند . من از آنان ناراضی هستم .

من چندین سال پیرهای آتش بیگی را نشناخته برای آنها کلام گویی کردم در ضمن در پیچ اجاق گره بان از تیراندازی در عروسی ها کلیپ وجود دارد که از نظر حقوقی و حکومت داری و پزشکی تشویش اذهان ، بیماری فوبیا ، تهدید و خطرات قتل ، غلبه علیه دولت مردان و غیره به همراه دارد . مدیریت سایت اجاق گره بان ضعیف است … .
سلام ، اگر من حقه بازی کنم راهم را گم میکنم و به اصل زندگی مسلط نخواهم بود ، با اینکه فریب کار و حقه باز نیستم بازگو کردم . از نقطه نظر نظامی و رزم انفرادی دشمن را حقه میزنند .
فکر کنم سیاست رفتاری با سیاست های دولتی برای چشم انداز نزدیک و دور فرق ندارد و هر دو مصلحت اندیشانه است ، ان شاءالله در هر دو صورت موفقیت حاصل شود .
#ساستار
#ستوت_یسن:
پیشوایان دروغین، دوست مردم نیستند و از داتی ها ( قوانین ) آبادی دور هستند و از رنج بردن جهان، شاد می شوند و سرانجام، زبونِ کردار و آیین خود شده و به خانه دروغ کشیده می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

#ریشه_واژه_سیاست
✍️سا، در زبان اوستایی، برابر بریدن، نابود کردن، شکنجه کردن و ستم کردن است. این واژه، از ریشه ساس برجای مانده است، چنان که با پسوند تر tara ، که نشانه کنندگی کاری است،
ساستر sastar برآمده است که فرمانروای ستمگر، فرمانروایی ستمگرانه، با آزار و بریدن و شکستن سر و دست همراه بوده است.
✍️واژه ساستر اوستایی، در پهلوی، به گونه ساستار آمده است که همان فرمانروای ستمگر بوده باشد.
از همین ریشه، sayasa تازی برآمد که از آن واژه سیاست ساخته شد.
✍️این واژه، در برابر واژه هورن اوستایی است که نیک راندن باشد و نماد پادشاهی نیک است. این واژه در زبان پهلوی، هورانتن "نیک راندن" درآمد که فرمانروایی پادشاهان نیک اندیش بر مردمان، بی آزار و فشار و ستم و درد بوده باشد، همراه با فره ایزدی.
بن مایه:
استاد جنیدی _ داستان ایران _ ر ۵۳۲_۵۳۳

سیاست
مردم گرسنه و حاکمان فاسد
بدبختی وگرانی و حتی بقال هاهم کم فروشی میکنن سیاست جایی که باظلم حکمرانی کنن
حتی مردم به همدیگر رحم نمیکنن
سیاست یعنی زندگی نابودشده ما فقیرا
سیاست در فرهنگ روزگار ما واژه ای است در تعریف روشهای کسب قدرت و حفظ قدرت .
پولتیک
واژه سیاست
معادل ابجد 531
تعداد حروف 5
تلفظ siyāsat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، اسم مصدر ) [عربی: سیاسة]
مختصات ( سَ ) [ ع . سیاسة ]
آواشناسی siyAsat
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

سیاست در زبان امروزی: زیرکی در أمور حاکمیت وظاهرسازی حقانیّت که عمداً "تدبیر دپلماتی " میگویند.
سیاست از فعل ساس: تقلّب وحیلت ونفاق ومراوغه وخداع کردن؛ مانند سیاست ابوسفیان وبنی أمیّة. . .
"أنّهُ لیخدع ویمارق"
...
[مشاهده متن کامل]

با تغییر لفظ؛ هیچ واقعیت تغییر نمیشه!
در دین إسلام "سیاست" وجود ندارد وباید صاف وشفاق باشد.
"نهج البلاغة" عربی را مطالعة کنید وبه ترجمه های اشتباه رجوع نکنید.
سیاست ( فارسی ) : گاهی کوتاه نوشتن بقیه جمله : . . . سیاه هست؛. . . سیاه است.

سیاست در سنسکریت صاستره śāstra و به معنی دستور، روش، ساماندهی، تدبیر، مجازات، پیاده سازی قانون می باشد؛ ریشه ی آن صاس می باشد که صرف سوم شخص مفرد آن چنین است: صاستی śāsati ( سیاست می کند ) و واژه ی سیاست
...
[مشاهده متن کامل]
از همین سوم شخص مفرد به عربی راه یافته و سیاست شده است. صاس در سنسکریت دارای این معانی است: 1ـ دستور ـ فرمان دادن، سیاست ـ امر ـ حکم کردن؛ سامان ـ نظم دادن، ساماندهی ـ منظم کردن. 2ـ کیفر ـ گوشمالی دادن، تنبیه ـ مجازات کردن. 3ـ آموزش ـ تعلیم دادن، آموزاندن، آموختن. 4ـ جلوگیری ـ مهار ـ کنترل ـ اداره کردن، قانون را پیاده کردن.

سیاست در سنسکریت صاستره śāstra و به معنی دستور، روش، ساماندهی، تدبیر، مجازات، پیاده سازی قانون می باشد و از آن جا به عربی راه یافته و سیاست شده است. این واژه از ریشه ی صاس با این معانی ساخته شده است: 1ـ
...
[مشاهده متن کامل]
دستور ـ فرمان دادن، سیاست ـ امر ـ حکم کردن؛ سامان ـ نظم دادن، ساماندهی ـ منظم کردن. 2ـ کیفر ـ گوشمالی دادن، تنبیه ـ مجازات کردن. 3ـ آموزش ـ تعلیم دادن، آموزاندن، آموختن. 4ـ جلوگیری ـ مهار ـ کنترل ـ اداره کردن، قانون را پیاده کردن.

سیاه سیرت
کشورویرایی
( وازه یاب پاینده )
جنگ که خطر توش نیست؛ جنگ نیست: بلکه سیاست است!
یکی از معانی مهم و با مسمای سیاست تنبیه کردن است و روز اول از تنبیه کردن حیوان برای رام کردن آن به کار رفته است پس اصلاح هر عملی با استفاده از تنبیه را سیاست می گوییم جریمه کردن برای اصلاح امور لازم است واین تنبیه کردن به وسیله جریمه یک نوع سیاست اصلاحی است.
شَطرنج - > چِترنگ => چت یا همون cheat لاتین به چم کلک و دوز می باشد و چِت حالی را گویند که کسی نفهمد => چت حال = حال نامفهوم و از واژه های دوز و کلک بهتر است => داریم . . .
سیاست = منش/ چت / چیت / چتار
...
[مشاهده متن کامل]

سیاس=چتاب = چِت اب = چت ( کلک یا همان چیت ) اب ( همان up یا بالا و بسیار است که در ابرمن = اپرمن / افسر = اپسر / افشار = اپشار و . . . . زبان اریایی ریشه یکسان با لاتین دارد. ) => چتاب= کسی که کلک بسیار دارد = سیاس
سیاسیون = چتارمندان / چتمندان
و . . . .
سیاسی = دگرمن= دگر من = کسی که منش دگر دارد.

کردی: ڕامیاری
ساستار
رویه /رَویه/
سیاست=پیروزی
سیاستمدار=کسی که برای پیروزی تلاش می کند
رویکرد ( با نگرش به درونمایهٔ واژهٔ "سیاست" از روش و شیوه ای که برای انجام کاری، از سوی کسی یا گروهی بکار می رود )
• نمونه:
- سیاست ( رویکرد )
- سیاستمدار ( رویکردگرا یا رویکردمند )
- سیاستمدار انه ( رویکردگرایانه یا رویکردمندانه )
کاربر زکریا، سپاس از پاسخ.
اگر "مدار" در سیاست مدار، از "دار" و "داشتن" گرفته شده، چرا دار به مدار دگرگون شده؟
می دانیم که واجِ "م" در آغازِ یک کارواژه، در دستور زبان پارسی برابرِ "نَ" است، مانندِ نَکُن=مَکُن، نَزَن=مَزَن وو . . . که در سروده ها و در گذشته به کار برده می شده.
...
[مشاهده متن کامل]

چگونه در سیاست مدار، "مدار" برابر شده با وارونهٔ خودش: "دار"؟

�مدار� در اینجا از �دار� گرفته شده که مصدر آن �داشتن� است. یعنی کسی که سیاست دارد.
معنیِ پسوندِ 《مدار》در واژهٔ سیاست مدار چیست؟
آیا این مدار، همان واژهٔ عربیِ مَدار ( از ریشهٔ دُور ) است، مانندِ مَدارِ سیارات؟
مِهر کنید و پاسخ بدهید.
فرمان روایی=سیاست
ساماندهی امور جمعی بشر
باسیاست کم شانس
سیاسَت
با نِگَرِش به پارسیِ اِمروز بَسته به کاربُرد :
کِشوَرداری ، جَهان داری ، مَردُم داری
کِشوَرآرایی ، جَهان آرایی
کِشوَرگَردانی ، جَهان گَردانی ، مَردُم گَردانی
چاره گُزیری، گُزیرمانی ، گُزیرتاری
گُزیر به مینه یِ چاره وَ گُشایِشِ دُشواری هاست.
رویه . . . . سیاست رویه دار. . . . سیاست مدار
من واژه ای به نام خورشه ابداع کردم
Xurše
سیاست مدار
Xurše dan
راهبرد
ساستار، کشورگری، شهربری
واژه �سیاست� از واژه پارسی پهلوی �ساستار� به معنی �فرمانروای ستمگر� گرفته شده است و به معنی �روش خشک و سرکوبگرانه� در کشورداری است. ریشه خود واژه �ساستار� نیز مانند ساس و سوسک به واژه پارسی باستان �سوسکا� بازمی گردد به معنی �خشک�!

در گویش دری افغانستان
سیاست گر = سیاست مدار
سیاست کردن = تنبیه کردن و یا زور گفتن
کشور داری یا دیپلماسی دارای یک گوهر یا سرشتی است و یا ساده تر گفته شود یک هنر است. Mara Prochnow در این باره می گوید: // آدم می شود دیپلماسی را چنین بنامد, یک نان کیک را به گونه ایی میان چند تن پخش کند
...
[مشاهده متن کامل]
که هریک گمان کند بزرگترین تکه آن را دریافت کرده است. می توان همچنین گفت ترسویی ( بزدلی ) است اگر آدم بر آن شود بزرگترین تکه را به یکی از آنها بدهد\\ . بزرگ گمنامی هم گفته: // دیپلماسی هنری است که بشود به گونه ایی با پا روی پای دیگری رفت و او درد آنرا بر داشت کند ولی فریاد نزند\\.

سیاست انگیختن :مجازات کردن ، و با خشم و غضب رفتار کردن.
از شهی کو سیاست انگیزد
دشمن و دیو هر دو بگریزد
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 591 )
سیاست= ساستاری
سیاسی= ساستاریک
فرایندی که منطقی با مشورت و برنامه ریزی بوده و در ادامه به پایان بخشیدن به یک فرایند و یا مداومت در اجرای حیات آن فرایند منجر گردد گرفته می شود.
ساستار واژه ای اوستایی که برابر آن در ساسنکریت شاستر است و به چم حکومت کردن است.
ریشه کلمه ی سیاست از ساس می آید. و ریشه اصلی آن در زبان سومری sag می باشد که به معنی رهبری کردن، هدایت کردن ( گروهی از افراد می باشد. )
سیاست یک واژه تازی و از ریشه " سئس و سیاس" و برابر با واژه " رند " پارسی است و واژه هایی چون :زیرک ، باهوش و. . . فرانمود آن می باشد .
رندیک =سیاست
رندوری = سیاسی
رندور=سیاستمدار
شهردانی
رویکرد
Administration
سیاست = شهرآوری ( شهر = کشور و فرمانروایی + آور = جوینده )
زیرَکی
- سیاسی = زیرَک گَر
- سیاسیون = زیرَک گَران
- سیاست مدار = زیرَک مَند
- سیاست گذار = زیرکَرت گُذار , ایما ( اشاره ) به دینکَرت مزدیسناها ( زرتشتیان )
- با سیاست = زیرَک مَنِش
...
[مشاهده متن کامل]

- رَجُل سیاسی = زیرَک مَرد
- سیاسی شده = دِژ زیرَک شُده
- جُرمِ سیاسی = تاوانِ زیرک گَری , تاوانِ دِژ زیرَک شُدِگی
- جُرمِش سیاسیِ = تاوانِش زیرَک گَریِ
- کارِ سیاسی = زیرَک کاری
- سیاسی بودن = زیرَک گَر بودن
- بازیِ سیاسی = بازیِ زیرَک گَرانِ
- با سیاست رفتارکردن = زیرَک مَنِشانِ رَفتار کردَن.
واژه ( ( ایما ) ) که اینمن ازان بهره بردم واژه ای پارسی و با واژه ( ( این ) ) هم ریشه است. واژه ( ( ایما ) ) در سنگ نوشته های دارا ( داریوش ) بزرگ بکار رفته که گواه دیگری بر پارسی بودن واژه ( ( ایما ) ) دارد. اینکه چگونه واژه ( ( ایما ) ) برابر واژه ( ( اشاره ) ) شده و به زبان عربی راه یافته باید گفت که این واژه نخست بگونه ( ( ایمایی کردن ) ) برابربا ( ( اینو اونکردن ) ) یا ( ( اشاره به دور و نزدیک کردن ) ) در امده سپس ( ( ایمای ) ) یا ( ( ایماء ) ) گشته است. در پایان باید دوباره گوشزد کنم که واژه ( ( ایما ) ) یک واژه پارسی است.

پاسول. شهربری.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اِکایان ( سنسکریت: اِکایانَ )
نایا ( سنسکریت )
کایوتیل ( سنسکریت: کایوتیلیَشاسترَ )
( به کسر سین ) تدبیر و اصلاح امور٬ مراقبت و اداره مملکت، رعیت داری٬ مردم داری.
قانون نشانه سیاست است و هیچ سیاستی بدون قانون اجرا نمی شود.
هر برنامه ای در قانون نوعی تدبیر برای نظم و اداره امور است.
...
[مشاهده متن کامل]

( قانون برنامه بایدها و نبایدهاست )
سیاست دو نوع است:
۱ - سیاست عادلانه. ( اعتدال )
۲ - سیاست ظالمانه. ( افـراط )
امام علی ( ع ) :
«سیاست عادلانه سه چیز است: مدارا توأم با دوراندیشی، استیفای حقوق همراه با عدالت، احسان و بخشش همراه با میانه روی. »
( میزان الحکمة، ج6، ص2622 )
ای به صلابت سمر وی به سـیاسـت مثل
وی به شجاعت علم وی به مهابت نشان
کاشانی
امام حسن ( ع ) :
«مفهوم و معنای سیاست آن است که حقوق خدا و حقوق موجودات زنده و حقوق مردگان را رعایت کنی. »
( بحارالانوار، ج73، ص318، ح6 )
سلیمانیت رامعجز همین بس کز تو می آید
که در وقت سـیاسـت خاطر موری نرنجانی
کاشانی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٥)

بپرس