سیاح

/sayyAh/

    excursionist
    explorer
    tourist
    traveller

مترادف ها

traveler (اسم)
سالک، غریب، سیار، سایر، سیاح، مسافر، عابر، رهنورد، پی سپار رهنورد، پی سپار

explorer (اسم)
جستجوگر، مکتشف، سیاح، پیگرد

tourist (اسم)
سیاح، جهانگرد، توریست، گشت گر

globe trotter (اسم)
سیاح، جهانگرد

tripper (اسم)
سیاح، مسافر، گشت گر، دستگاه لغزاننده

visitor (اسم)
سیاح، مهمان، توریست، گشت گر، دیدارگر، دیدن کننده، عیادت کننده

پیشنهاد کاربران

سامانه سیاح که با عنوان سامانه یکپارچه اطلاعات حساب مشتریان نیز شناخته می شود، توسط بانک مرکزی ایران ایجاد شده است تا اطلاعات تمامی حساب های بانکی هر فرد را به صورت یکپارچه جمع آوری، مدیریت و نظارت کند. هدف اصلی این سامانه، افزایش امنیت حساب های بانکی، جلوگیری از پولشویی، فرار مالیاتی و سوءاستفاده های مالی است.
...
[مشاهده متن کامل]

### عملکرد و کاربردهای سامانه سیاح
- ثبت کامل و یکپارچه اطلاعات حساب های بانکی هر فرد در تمام بانک ها
- صدور کد رهگیری سیاح که برای افتتاح هر حساب جدید در هر بانکی الزامی است
- امکان کنترل و محدود کردن افتتاح حساب های مشکوک یا مرتبط با افراد دارای چک برگشتی یا پرونده های مالیاتی
- اتصال به سامانه های ثبت احوال، امور مالیاتی و سایر مراجع برای صحت سنجی اطلاعات
- ارائه خدمت به بانک ها جهت جلوگیری از افتتاح حساب های غیرقانونی و افزایش شفافیت مالی
### دریافت کد سیاح
- افراد به صورت مستقیم به این سامانه دسترسی ندارند
- دریافت کد سیاح توسط بانک ها هنگام ثبت اطلاعات مشتری و پیش از افتتاح حساب انجام می شود
- این کد منحصر به فرد برای هر مشتری صادر شده و در سایر بانک ها نیز معتبر است
### مزایای سامانه سیاح
- مقابله با پولشویی و فساد مالی
- جلوگیری از کلاهبرداری های بانکی
- افزایش نظارت و کنترل بر تراکنش های بانکی
در نتیجه، سامانه سیاح ابزاری مهم برای افزایش امنیت و سلامت نظام بانکی کشور است.

فرهنگ احمد سیّاح
انتشارات اسلام
. . .
با خواندن این لغتنامه تفاوت مفاهیم عربی در فارسی معاصر صدسال قبل با امروز آشکارمیشه.
وشاید یه کم به عربی مُسَلّط میشی!
. . .
هرکسی به فهم ودرک بهتر از عربی نیازدارد؛
کتاب های این مرحوم باید داشته باشد.
سیاح
منابع• https://ejtemaey.ir/fa/node/542
سیاح به معنی کسی که در طلب ( دانش و عشق و غیره. . . ) مسافرت و مهاجرت را پیشه خود میکند
پویا، پوینده، پویشگر، گردشگر، رهگرد، بومگرد، گشتار، رهگرد، رهنورد، رهسپار
سیاح: سیاحت کننده، سیاحت گر، مسافر، جهانگرد
( ( غریب آشنا باش و سیاح دوست
که سیاح جلاب نام نکوست ) )
با غریبه جوری رفتار کن که انگار آشناست و مسافر را دوست بدار، چرا که مسافر جلب کننده ی نام نیکو است.
اهل سیاحت ؛ مسافر. ( ناظم الاطباء ) . جهانگرد. سیاح.
زمین پیما. [ زَ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) مساح . || سیاح . جهانگرد. ( انجمن آرا ) . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
آفاق پو، سیاحتگر، جهانگرد، مسافر، گردشگر، جهاندیده، توریست
توریست
راهرو\رهرو