سیاح

/sayyAh/

    excursionist
    explorer
    tourist
    traveller

مترادف ها

traveler (اسم)
سالک، غریب، سیار، سایر، سیاح، مسافر، عابر، رهنورد، پی سپار رهنورد، پی سپار

explorer (اسم)
جستجوگر، مکتشف، سیاح، پیگرد

tourist (اسم)
سیاح، جهانگرد، توریست، گشت گر

globe trotter (اسم)
سیاح، جهانگرد

tripper (اسم)
سیاح، مسافر، گشت گر، دستگاه لغزاننده

visitor (اسم)
سیاح، مهمان، توریست، گشت گر، دیدارگر، دیدن کننده، عیادت کننده

پیشنهاد کاربران

سیاح: سیاحت کننده، سیاحت گر، مسافر، جهانگرد
( ( غریب آشنا باش و سیاح دوست
که سیاح جلاب نام نکوست ) )
با غریبه جوری رفتار کن که انگار آشناست و مسافر را دوست بدار، چرا که مسافر جلب کننده ی نام نیکو است.
اهل سیاحت ؛ مسافر. ( ناظم الاطباء ) . جهانگرد. سیاح.
زمین پیما. [ زَ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) مساح . || سیاح . جهانگرد. ( انجمن آرا ) . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
آفاق پو، سیاحتگر، جهانگرد، مسافر، گردشگر، جهاندیده، توریست
توریست
راهرو\رهرو

بپرس