سکنه

/sakane/

    inhabitants
    residents
    dwellers

فارسی به انگلیسی

سکنه اصلی
aboriginal

مترادف ها

habitancy (اسم)
سکنی، جمعیت، سکونت، زندگی، سکنه

population (اسم)
جمعیت، مردم، سکنه، نفوس، تعداد مردم، اهلیت

populace (اسم)
عوام، توده مردم، جمهور، سکنه، عامه، عوام الناس

habitance (اسم)
جمعیت، زندگی، سکنه

پیشنهاد کاربران

سلیم
سکنه: مردم، مانند این شهر خالی از سکنه ست یعنی این شهر خالی از مردم ست.
" باشندگان"
سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) .
و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او قوی و تندرست تر باشند. ( ذخیره ٔخوارزمشاهی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

علم او [ ایزد تعالی ] از پیش رفته بود که باشندگان زمین را از آب چاره نباشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
آذوقه هر روزه را معین نمود که بقدر ضرورت باشندگان آن سرزمین به مهمانان بدون تکلیف برسانند. ( مجمل التواریخ گلستانه سده 11 - 12 ه )
مرده بُدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمدو من دولت پاینده شدم
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن / گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم ( مولانا )

و نجیب الدوله افغان یوسف زی با پانزده هزار سوار افغان که باشنده هندوستان بود پس از ورود شاه درانی به نزدیکی دهلی خدمت شاه درانی آمده. . . ( مجمل التواریخ گلستانه )

سکونت. ساکنین
ساکنین
سکان

بپرس