سکندری خوردن


    founder
    trip
    stumble

مترادف ها

trip (فعل)
گردش کردن، سفر کردن، سکندری خوردن، پشت پا خوردن یازدن

stumble (فعل)
تلو تلو خوردن، لکنت داشتن، لغزیدن، سکندری خوردن

پیشنهاد کاربران

زمین خودن، تلو تلو خوردن، لغزیدن، لکنت داشتن، پشت پا خوردن یازدن، گردش کردن
Stumble
Tumble
Trip
پای در پای کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) بهم درپیچیدن دو پای از مستی و جز آن : دست در دست برده چون مصروع پای درپای میکشم چون مست . مسعودسعد.
تلو تلو خوردن
They stumble that run fast

بپرس