سپهبد

/sepahbod/

    lieutenant-general
    lieutenant general
    four-star
    lieutenant-general

مترادف ها

commander-in-chief (اسم)
فرمانده، خیل باش، سپهبد، سردار

lieutenant general (اسم)
سپهبد

field marshal (اسم)
سپهبد

پیشنهاد کاربران

⚜️موبد
موبَد در کیش زرتشتی یا آیین مزدیسنا به فرد روحانی گفته می شود. این واژه در شاهنامه کارکرد بسیار دارد ولی اصطلاح موبد در منابع دیگر نظیر اوستا و دیگر متونِ کهن به صورت مغ یا مغان دیده می شود. ریشهٔ این واژه ممکن است معرّب مُغبَد به معنی فرمانده و مِهتر مغان ( روحانیان ) باشد که محتمل به نظر نمی رسد، زیرا واژه های دیگری مانند هیربَد و سپهبَد نیز بر همین وزن و با پیشوند �بَد� هستند؛ و بزرگترین موبد دوران ساسانیان کرتیر بود و موبدِ موبدان به شمار می آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

⚜️هیربد
هیربُد یا هیربَد یا هیربَذ ( پارسی میانه: hērbed، اوستایی: aēθrapaiti ) یکی از پیشوایان آئین مزدیسنا است. در اوستا به صورت ائثَرپئتی به معنی آموزگار یا استاد یا آموزنده آمده و در زبان پهلوی ایرپت یا هیرپت و در فارسی هیربد گفته می شود. در نوشته های پهلوی از واژهٔ هیربد غیر از مفهوم آموزگار، پیشوای دینی نیز اراده می شود. هیربد در جایگاه آموزگار دین مزدیسنا است و در رتبهٔ پایین تری نسبت به موبد ( پیشوا ) جای دارد. پس از آن موبد موبدان است که در جایگاه پیشوای پیشوایان دینی قرار دارد و تنها یک نفر می تواند چنین جایگاهی داشته باشد.
⚜️مغ
مُغ یا مُگ ( جمع آن مُغان و موگان ) به معنی دانا، عالم، بزرگ، تنها لقب ثبت شده از روحانیان غرب ایران در دورهٔ ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی است. در دورهٔ اشکانی و ساسانی مغ برای موبدان زرتشتی و میترایی و بعضی دیگر ادیان دوران ساسانی و هخامنشی به کار می رفت. اولین کاربرد مغ در سنگ نبشته بیستون و مربوط به گئومات مغ است.
⚜️اسپهبد
اَسپَهبَد یا سپهبَد یا سپهبذ ( به پارسی میانه: 𐭮𐭯𐭠𐭧𐭯𐭲 ) عنوان فرمانده لشکر یکی از بخش های چهارگانهٔ ایران در ارتش ساسانیان بود. چهار بخش عبارت بوده اند: از اباختر ( شمال یا طبرستان ) ، خوراسان ( خراسان مشرق ) ، نیمروز ( جنوب ) ، خوروران ( خاوران، مغرب ) . پیش از آن در دوره اشکانیان نیز مقامی موروثی با این نام وجود داشته. همچنین اسپبد یا آسپبد ( برگرفته از فارسی میانه: *aspa - pati - ) به عنوان فرمانده سواره نظام یک درجه باستانی نظامی بود که در ارتش اشکانی و ساسانی مورد استفاده قرار می گرفت. واژه اسپهبد برای اولین بار در دودمان گاوباریان توسط دابویه که خود را اسپهبد طبرستان نامید بکار رفت، و این روند در سلسله های پادوسبانیان و باوندیان هم ادامه پیدا کرد. این عنوان پس از حمله اعراب به ایران، تا حمله مغول به ایران، به شکل ( به عربی: إصبهبذ و اصفهبد ) به کار می رفت. همچنین حکومتی به نام اسپهبدان در اطراف آستارای امروزی تا سال ها وجود داشته که پایتخت آن را نیز به همین نام می خواندند. این لقب در دیلمستان نیز کاربرد داشته است. از اسپهبدان بزرگ ایران می توان به اسپهبدان رستم فرخزاد، خورشید و فرخان بزرگ اشاره کرد. در دودمان پهلوی این عنوان به صورت سپهبد به عنوان درجه نظامی دوباره به کار گرفته شد.

سپهبد به پادشاه هم میگویند برای نمونه در سروده فردوسی گذر سیاوش از آتش در بند نخستش داریم
چنین گفت موبد به شاه جهان ک درد سپهبد نماند نهان
اینجا اشاره به پادشاه کیانی کی کاووس میکنه
آوارگی شرایط بی خانمانی، بدون کار یا درآمد ثابت است. آوارگان معمولا در فقر زندگی می کنند و روزگار خود را با گدایی، گشتن در زباله ها، دزدی کوچک، کار موقت، یا ( اگر موجود باشد ) کمک دولتی سپری می کنند.
واژه سپهبد کاملا پارسی است چون در عربی می شود فریق فی الجیش ودر ترکی می شود کرگنرل این واژه یعنی سپهبد صد درصد پارسی است.
ترتیب درجه های نظامی:
recruit / private E - 1 سرباز صفر
private E - 2 سرباز دوم
private first class سرباز یکم
specialist / corporal سرجوخه
sergeant گروهبان سوم
staff sergeant گروهبان دوم
...
[مشاهده متن کامل]

sergeant first class گروهبان یکم
master sergeant / first sergeant استوار دوم
sergeant major استوار یکم
third lieutenant ستوان سوم
second lieutenant ستوان دوم
first lieutenant ستوان یکم
captain سروان
major سرگرد
lieutenant colonel سرهنگ دوم
colonel سرهنگ تمام
second brigadier general سرتیپ دوم
brigadier general سرتیپ
major general سرلشگر
lieutenant general سپهبد
general / full general ارتشبد
منبع: سایت chimigan. com

فرمانده سپاه
سپهبد: در پهلوی ، در ریخت سپاهپت spāhpat به کار می رفته است.
( ( چو بشنید ازیشان سپهبَد سَخُن
یکی نامور نامه افگند بُن ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 215 . )

مارشال
سپهبد
لغت نامه دهخدا
سپهبد. [ س ِ پ َ ب َ / ب ُ ] ( اِ مرکب ) مخفف �سپاهبد� = �اسپهبد� = اسپاهبد. ( حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) . سپه سالار و خداوند و صاحب لشکر را گویند چه سپه به معنی لشکر و بدین معنی صاحب و خداوند باشد و بعربی اصفهبد خوانند. ( برهان ) . سپه سالار.
سِپَهبَد ( تلفظ معمول: سِپَهبُد؛ ( به پارسی میانه: �spāhpat� یا �spāhbed� ) < ( به پارسی باستان: � - spāda - pati� ) <به نیاایرانی:="" �="" -="" spāda="" -="" pati*�=""> ( به پارتی: �spāδpat� یا �spāδbad� ) ؛ ( به سغدی: �spāδpaδ� ) ؛ ( به باختری: �σπαλοβιδο یا ασπαλοβιδο� ) ) نام یکی از درجه های ارتشی است که بالاتر از سرلشکر و پایین تر از ارتشبد است.
...
[مشاهده متن کامل]

سپهبد فرمانده یک سپاه از ارتش است که آن یگانی راه کنشی است که دارای تجهیزات و تسلیحات لازم برای اجرای عملیات رزمی بوده و از دو یا سه لشکر تشکیل می شود. [۱]
سپهبد معادل Lieutenant General ( ژنرال سه ستاره ) در نیروهای نظامی آمریکا و معادل دریاسالار در نیروی دریایی است

سِپَهبَد� ( تلفظ مئمول: سپهبُد ) نام یکی از درجات�ارتشی�است.
ریشه واژه در پارسی باستان متشکل از سپه پاد بوده و پاد نیز خود به معنی پائیدن و پاسبانی است.
سپهبد فرمانده یک�سپاه�از ارتش است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس