سپاه

/sepAh/

    army
    corps
    host
    legion

فارسی به انگلیسی

سپاه رستگاری در سازمان خیریه مذهبی
salvation army

سپاه زنان
waves

سپاه صلح
peace corps

مترادف ها

army (اسم)
ارتش، سپاه، لشکر، گروه، جمعیت، صف، دسته

host (اسم)
سپاه، گروه، دسته، خواجه، ازدحام، خانه دار، مهمانخانه دار، میزبان، صاحبخانه، مهمان دار، انگل دار

corps (اسم)
سپاه، لشکر، گروه، دسته، هیئت

پیشنهاد کاربران

به نظر می آید واژگان سپاس - سپر - سپاه. . .
اشاره به معنایی داشته باشند که دوستان در قسمت واژه سپاس توضیح داده اند
سپاس برابر است با ۳ پاس
بعنی پاسداری از ۳ چیز گرانبها
۱ - پندار نیک
...
[مشاهده متن کامل]

۲گفتارنیک
۳ - کردار نیک
رهروان و موبدان برای دستیابی به فروهر باید زحمات فراوانی برای طی مراحل هفتگانه میکردند
به نوعی از همتراز با معابد شائولین است که در آن راه و رسم جنگ را هم می اموزند
و پس از طی این مراحل اکثرا به عضویت سپاه ۱۰ هزار نفری شاهنشاه در می امدند
سپر برابر است ۳ پر
سپاه برابر است ۳ پایه
همه این سگانه ها اشاره به همان سگانه ( هومت - هوخت - هورشت ) دارند
به نوعی پادشاهان با سوء استفاده از احساسات مهرپرستی برای خود سربازان مقتدری میساختند
چنانکه در جنگها نشان فرهر سگانه بر بازوها و سینه های سربازان چسبیده بودتا خود را فدای سگانه ها بنمایند

با درود بر دوستان و ادبداران گرامی.
به درستی که با این واژه و همخانواده های آن میتوان گفت که بسیاری از اوزان عربی برای زبان پارسی اند و ریشه از دستور زبان پارسی دارند.
سپه=> فِعَل
سپاه=> فِعال
...
[مشاهده متن کامل]

اسپه=> اِفعَل
اسپاه=> اِفعال
سپهان=> فِعَلان
سپاهان=> فِعالان
اسپهان=> اِفعَلان ( امروزه به اشتباه، اصفهان گویند. )
اسپاهان=> اِفعالان
واژه هایی مانند صفاهان، اصفهان و. . . نیز از تبدیل شد ن واژه های همخانواده با سپاه پدید آمده است.

خَیل
سپاه یا سپه در اصل تنی چند یا گروهی و یا لشگری مخلص و کاردان و آگاه و خداشناس و خبره را گویند که در برابر فرد یا گروهی ظالم و متخاصم و تبعیض آفرین و زیانبار دنیوی و اخروی، برای اصلاح امور موضع شناختی و حفاظتی و در زمان لازم موضع ضربتی و تهاجمی گیرند.
...
[مشاهده متن کامل]

آنکه یا آنانکه از ملک وناموس و مال و فرهنگ و آداب و دین و دنیای مردم محافظت میکنند و جان بر طبق ایثار نهند و با ظلم و ظالم مسامحه و تساهل نکنند .
مهدی بارانی

واژه سپاه
معادل ابجد 68
تعداد حروف 4
تلفظ sepāh
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: spāh] ‹اسپاه، اسپه، سپه› ( نظامی )
مختصات ( س ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی sepAh
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
corps
لشگر
سپاه:لشکر، گروعی که در برابرجنگ مقاوت می کنند
لشکر
عسکر

بپرس