سپاه، گروه، دسته، خواجه، ازدحام، خانه دار، مهمانخانه دار، میزبان، صاحبخانه، مهمان دار، انگل دار
corps(اسم)
سپاه، لشکر، گروه، دسته، هیئت
پیشنهاد کاربران
گروهی از محافظان کشور
سپاه یگانی راه کنشی که دارای تجهیزات و تسلیحات لازم برای اجرای عملیات رزمی است و از دو یا سه لشکر تشکیل می شود. در تقسیمات نظامی، سپاه نام یگانی است که از ارتش میدانی کوچک تر و از لشکر بزرگ تر باشد. این یگان یک آرایش نظامی بزرگ یا گروه مدیریتیِ نظامی است که غالباً وظایف معمول نظیر توپخانه را بر عهده دارد. ممکن است سپاه برای نامیدن یگان های خاص یا یک رستهٔ خاص استفاده شود که برای نمونه می توان به سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده و سپاه تفنگداران دریایی پادشاهی بریتانیا اشاره کرد. ... [مشاهده متن کامل]
از این واژه بعدها برای نامیدن سازمان های ارائه دهندهٔ خدمات عمومی نیز استفاده شد که دارای ساختارهای شبه نظامی بودند. برای نمونه: سپاه صلح و انواع سپاه های آمبولانس در ایالات متحدهٔ آمریکا و برخی از سازمان های مردم نهاد. در ایران نیز از این نام برای نام بردن از نهادهایی نظیر سپاه دانش، سپاه ترویج و آبادانی و سپاه بهداشت استفاده شده است. امروزه در ایران از واژهٔ سپاه به طور اختصاری و اصطلاحی برای اشاره به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استفاده می شود. «سپاه» یکی دیگر از کهن ترین اصطلاحات نظامی در زبان های ایرانی است، که در زبان ایرانی باستان « - spāda*»، پارسی باستان و اوستایی پیشین « - spāda»، اوستایی پسین « - spāδa»؛ پهلوی «spāδ»، «ispāδ»؛ سغدی «ǝspāδ»؛ بلخی «σπαλο»، «ασπαλο» و پارسی میانه «spāh» گفته می شده و در فارسی دری «سپاه» گشته است. از این واژه در پارسی باستان « - spāda - pati*» ساخته شده، که در پهلویی «spāδpat", "spāδbad»، در پارسی میانه «spāhpat" , "spāhbed»، در سغدی «spāδpaδ»، در بلخی «σπαλοβιδο»، «ασπαλοβιδο» و در فارسی دری «سپهبد» گشته است. همچنین از «سپاه» در فارسی دری اصطلاح «سپه سالار» ساخته شده، که با سپهبد مترادف بوده است. ارتش هخامنشیان ( ۵۵۰–۳۳۰ تا میلاد ) در آغاز « - kāra*» نامیده می شده، ولی بعدها که بر پایهٔ رده بندی ده دهی سازمان داده شد، « - spāda*» نام گرفته است. در سپاه هخامنشیان از ده سرباز یک گروه تشکیل می شده، که « - daθa*» نامیده و سردار آن « - daθapati*» ( دَهَپاتی ) خوانده می شده است. از ده گروه یک گروهان تشکیل می شده، که « - θata*» ( صد ) خوانده و فرمانده آن « - θatapati*» ( صَتَپاتی ) نامیده می شده است. ده گروهان یک هنگ را تشکیل می داده اند، که « - hazāra*» نامیده و فرمانده آن « - hazārapati*» ( هزاراپاتی ) خوانده می شده است. از ده هنگ یک لشکر تشکیل می شده، که « - baivara*» خوانده و فرمانده آن « - baivarapati*» ( بایَوَرَپاتی ) نامیده می شده است. فرمانده کل ارتش هخامنشیان « - spādapati*» ( سپاداپاتی ) یا « - kārana*» خوانده می شده، که از همان « - kāra*» روییده است.
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
منبع عکس. فرهنگ فارسی یا فرهنگ عمید
به نظر می آید واژگان سپاس - سپر - سپاه. . . اشاره به معنایی داشته باشند که دوستان در قسمت واژه سپاس توضیح داده اند سپاس برابر است با ۳ پاس بعنی پاسداری از ۳ چیز گرانبها ۱ - پندار نیک ... [مشاهده متن کامل]
۲گفتارنیک ۳ - کردار نیک رهروان و موبدان برای دستیابی به فروهر باید زحمات فراوانی برای طی مراحل هفتگانه میکردند به نوعی از همتراز با معابد شائولین است که در آن راه و رسم جنگ را هم می اموزند و پس از طی این مراحل اکثرا به عضویت سپاه ۱۰ هزار نفری شاهنشاه در می امدند سپر برابر است ۳ پر سپاه برابر است ۳ پایه همه این سگانه ها اشاره به همان سگانه ( هومت - هوخت - هورشت ) دارند به نوعی پادشاهان با سوء استفاده از احساسات مهرپرستی برای خود سربازان مقتدری میساختند چنانکه در جنگها نشان فرهر سگانه بر بازوها و سینه های سربازان چسبیده بودتا خود را فدای سگانه ها بنمایند
با درود بر دوستان و ادبداران گرامی. به درستی که با این واژه و همخانواده های آن میتوان گفت که بسیاری از اوزان عربی برای زبان پارسی اند و ریشه از دستور زبان پارسی دارند. سپه=> فِعَل سپاه=> فِعال ... [مشاهده متن کامل]
اسپه=> اِفعَل اسپاه=> اِفعال سپهان=> فِعَلان سپاهان=> فِعالان اسپهان=> اِفعَلان ( امروزه به اشتباه، اصفهان گویند. ) اسپاهان=> اِفعالان واژه هایی مانند صفاهان، اصفهان و. . . نیز از تبدیل شد ن واژه های همخانواده با سپاه پدید آمده است.
خَیل
سپاه یا سپه در اصل تنی چند یا گروهی و یا لشگری مخلص و کاردان و آگاه و خداشناس و خبره را گویند که در برابر فرد یا گروهی ظالم و متخاصم و تبعیض آفرین و زیانبار دنیوی و اخروی، برای اصلاح امور موضع شناختی و حفاظتی و در زمان لازم موضع ضربتی و تهاجمی گیرند. ... [مشاهده متن کامل]
آنکه یا آنانکه از ملک وناموس و مال و فرهنگ و آداب و دین و دنیای مردم محافظت میکنند و جان بر طبق ایثار نهند و با ظلم و ظالم مسامحه و تساهل نکنند . مهدی بارانی
واژه سپاه معادل ابجد 68 تعداد حروف 4 تلفظ sepāh نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [پهلوی: spāh] ‹اسپاه، اسپه، سپه› ( نظامی ) مختصات ( س ) [ په . ] ( اِ. ) آواشناسی sepAh الگوی تکیه WS شمارگان هجا 2 منبع فرهنگ فارسی معین