در، نزد، طرف، بر حسب، در برابر، به، بسوی، پیش، بطرف، برای، سوی، تا نسبت به، روبطرف
unto(حرف اضافه)
در، در برابر، بسوی، پیش، بطرف، سوی، تا نسبت به، روبطرف
پیشنهاد کاربران
فرا
رَخ، ور، روی، کران، سویه، راستا، رهسو، پهلو، کنار
سو یا سوی واژه پارسی می باشند. در پارسی: چهار سوی گیتی آپاختر، اواخشتَر، خاور، باختر برابر عربی :چهار جهت جغرافیایی شمال، جنوب، شرق، غرب ( طرف، جهت )
سوی soy در ترکی شهرت و نژاد و فعل امر پوست کندن
سوی به معنای به طرف به عنوان مثال از سوی فرزند ( از طرف فرزند )
در زبان آلمانی به ( ( به، به سویِ ) ) ، ( ( zu ) ) گفته می شود و واج ( z ) در زبان آلمانی ( تس ) واگوییده می شود ( پشتِ هم و بی آنکه میانِ این دو آوا َ ِ ُ بنشیند ) . پس zu در زبان آلمانی ( تسو ) واگوییده می شود که نشان از این دارد که با ( سو، سوی ) در زبان پارسی از یک بُن و ریشه است. نیاز به یادآوری است که zu در زبان آلمانی به ورنامِ پیشوندِ کارواژه نیز به کار گرفته می شود برای نمونه:zuordnen، zutreffen, zutragen , . . . ... [مشاهده متن کامل]
در زبان پارسی نیز کارواژه هایی همچون ( سو بُردن ) یا درست تر ( سو بَردن ) و سو کردن را داریم. نکته ارزشمند: ( سو، سوی ) توانایی کاربَست پذیری در پشوندِ نوواژگان به ویژه کارواژگان را دارا می باشد. برای نمونه در جایی که می خواهیم ( به چیزی میل کردن ) یا ( در دانش مزداهیک به فلان عدد میل کردن ) و. . . را نشان دهیم، می تواند بسیار کارا باشد.
سوی ( Soy ) : در زبان ترکی به معنی نژاد و فعل امر به معنی پوستش را بگیر