سوگوار

/sugvAr/

    doleful
    mourner
    rueful
    mournful
    mournfully
    lamentable

فارسی به انگلیسی

سوگوار بودن
grieve

سوگوار مزدور در مراسم ختم
weeper

سوگوار کردن
bereave, grieve

مترادف ها

rueful (صفت)
اندوهناک، سوگوار

mournful (صفت)
محزون، عزادار، سوگوار، ماتمزده، غمگین کننده، پر ولع

plaintful (صفت)
عزادار، سوگوار، غمگین کننده

پیشنهاد کاربران

در پارسی میانه فعل هَنگراییدن بمعنای عزاداری کردن بکار می رفته، و ریخت صفت مفعولی ان، یعنی 'هنگروده' ، معنای عزادار، سوگوار، آزرده و پریشان می رسانده است. اگر ما بخواهیم این فعل را به ریخت کنونی خود دراوریم، صورت ان 'اَنگراییدن'، و دیسه ی صفت مفعولی ان 'اَنگروده' خواهد بود، همانگونه که امروزه 'هَندازه' را 'اندازه' ، و 'هَندیشه' را 'اَندیشه' می خوانیم.
...
[مشاهده متن کامل]

این فعل مرکب است از پیشوند 'هَن' یا 'اَن' که بمعنای هم است و در افعالی چون 'اندیشیدن'، 'انداختن'، 'اندودن' نیز دیده می شود، و ستاک 'گراییدن' که اینجا معنای 'خم شدن' و 'تکیه دادن' می دهد، پس از دیدگاه ریشه شناختی این فعل به خم کردن سر عزادار بر شانه ی خویشاوندان و همدردان او اشاره دارد. به نظر بنده احیا کردن این فعل برای زبان پارسی سودمند است زیرا دامنه ی واژگان رایج را گسترش می دهد؛ و از ان رو که این فعل از نظر ساختاری همانند دیگر فعل ها است، از هماهنگی و سازگاری واژگان زبان نمی کاهد. افزون بر این، دارای معنای تحت اللفظیِ بسیار زیبایی است که بنده در سطور پیشین از ان یاد کردم.
نمونه کاربرد ان در پارسی میانه:
ud ka - š āgāhīh az ganǰ ašnūd dil hangrūdag kard. ( Anklesaria, 1935, p. 24 )
ترجمه: و هنگامی که او اگاهی از گنج شنود ( یافت ) ، دلش انگروده ( عزادار، سوگوار، پریشان، آزرده ) شد.
منابع:
A Concise Pahlavi Dictionary
Parsig Database

معنی سوگوار
عزادار ، ماتم ، غمگین
ماتمی. [ ت َ ] ( ص نسبی ) عزادار. سوکوار. مصیبت زده. ماتم زده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . ماتم دیده. ( آنندراج ) :
تا خوی ابر گلرخ تو کرده شبنمی
شبنم شده ست سوخته چون اشک ماتمی.
رودکی.
...
[مشاهده متن کامل]

جهان چیست ماتم سرایی درو
نشسته دو سه ماتمی روبرو.
( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
|| آنکه در محفل عزا حاضر آمده است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . || سیاه پوش. ( ناظم الاطباء ) .

داغدار، عذادار، مصیبت زده
معزی
اندوهگین

سوگ زده
غم زده - عزادار - اندوهگین - غمگین
غمگین

سوگوار:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "سوگوار " می نویسد : ( ( سوگ در پهلوی ریختی از" سوز " و به همان معنی. ستاک واژه ، در اوستایی، سئوک saok و در سانسکریت ، شوک šok به معنی سوختن بوده است . این ستاک در واژه ی سوختن نیز کاربرد یافته است. در پارسی ، شاید از آن روی که درد و داغ درگذشتگان دل گذار و جانسوز است ، " سوگ "در معنی ماتم به کار رفته است. )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( دو رخساره پر خون و دلْ سوگوار
دَُژَم کرده بر خویشتن روزگار . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 245. )

سوگوار =
عزادار، غم زده، بسیار غمگین
غم زده عزادار
نمربرت
ماتم زده
عذادار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس