محزون، عزادار، سوگوار، ماتمزده، غمگین کننده، پر ولع
plaintful(صفت)
عزادار، سوگوار، غمگین کننده
پیشنهاد کاربران
معنی سوگوار عزادار ، ماتم ، غمگین
ماتمی. [ ت َ ] ( ص نسبی ) عزادار. سوکوار. مصیبت زده. ماتم زده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . ماتم دیده. ( آنندراج ) : تا خوی ابر گلرخ تو کرده شبنمی شبنم شده ست سوخته چون اشک ماتمی. رودکی. ... [مشاهده متن کامل]
جهان چیست ماتم سرایی درو نشسته دو سه ماتمی روبرو. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . || آنکه در محفل عزا حاضر آمده است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . || سیاه پوش. ( ناظم الاطباء ) .
داغدار، عذادار، مصیبت زده
معزی
اندوهگین
سوگ زده
غم زده - عزادار - اندوهگین - غمگین
غمگین
سوگوار: دکتر کزازی در مورد واژه ی "سوگوار " می نویسد : ( ( سوگ در پهلوی ریختی از" سوز " و به همان معنی. ستاک واژه ، در اوستایی، سئوک saok و در سانسکریت ، شوک šok به معنی سوختن بوده است . این ستاک در واژه ی سوختن نیز کاربرد یافته است. در پارسی ، شاید از آن روی که درد و داغ درگذشتگان دل گذار و جانسوز است ، " سوگ "در معنی ماتم به کار رفته است. ) ... [مشاهده متن کامل]
( ( دو رخساره پر خون و دلْ سوگوار دَُژَم کرده بر خویشتن روزگار . ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 245. )