سوگوار

/sugvAr/

    doleful
    mourner
    rueful
    mournful
    mournfully
    lamentable

فارسی به انگلیسی

سوگوار بودن
grieve

سوگوار مزدور در مراسم ختم
weeper

سوگوار کردن
bereave, grieve

مترادف ها

rueful (صفت)
اندوهناک، سوگوار

mournful (صفت)
محزون، عزادار، سوگوار، ماتمزده، غمگین کننده، پر ولع

plaintful (صفت)
عزادار، سوگوار، غمگین کننده

پیشنهاد کاربران

معنی سوگوار
عزادار ، ماتم ، غمگین
ماتمی. [ ت َ ] ( ص نسبی ) عزادار. سوکوار. مصیبت زده. ماتم زده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . ماتم دیده. ( آنندراج ) :
تا خوی ابر گلرخ تو کرده شبنمی
شبنم شده ست سوخته چون اشک ماتمی.
رودکی.
...
[مشاهده متن کامل]

جهان چیست ماتم سرایی درو
نشسته دو سه ماتمی روبرو.
( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
|| آنکه در محفل عزا حاضر آمده است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . || سیاه پوش. ( ناظم الاطباء ) .

داغدار، عذادار، مصیبت زده
معزی
اندوهگین

سوگ زده
غم زده - عزادار - اندوهگین - غمگین
غمگین

سوگوار:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "سوگوار " می نویسد : ( ( سوگ در پهلوی ریختی از" سوز " و به همان معنی. ستاک واژه ، در اوستایی، سئوک saok و در سانسکریت ، شوک šok به معنی سوختن بوده است . این ستاک در واژه ی سوختن نیز کاربرد یافته است. در پارسی ، شاید از آن روی که درد و داغ درگذشتگان دل گذار و جانسوز است ، " سوگ "در معنی ماتم به کار رفته است. )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( دو رخساره پر خون و دلْ سوگوار
دَُژَم کرده بر خویشتن روزگار . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 245. )

سوگوار =
عزادار، غم زده، بسیار غمگین
غم زده عزادار
نمربرت
ماتم زده
عذادار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس