سودائی

/sowdA~i/

    melancholy
    passionate
    atrabilious

پیشنهاد کاربران

دژآگاه . [ دُ ] ( ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. ( ازبرهان ) . سودائی . ( ناظم الاطباء ) . خشمگین :
سوار جهان نیوزار دلیر
چو پیل دژآگاه و درنده شیر.
دقیقی .
کنون اندرآمد میانتان زریر
...
[مشاهده متن کامل]

چو گرگ دژآگاه و درنده شیر.
دقیقی .
دژآگاه مردی چو دیو سترگ
سپاهی بکردار ارغنده گرگ .
فردوسی .
سوی مرز تورانش بنهاد روی
چو شیر دژآگاه نخجیرجوی .
فردوسی .
به دژخیم فرمود شاه اردشیر
که رو دشمن پادشا را بگیر. . .
بیامد دژآگاه و فرمان گزید
شد آن نامدار از جهان ناپدید.
فردوسی .
ز هامون سوی او نهادند روی
دوپیل دژآگاه و دو جنگجوی .
فردوسی .
نگذردشیر دژآگاه به صد عمر از بیم
اندر آن بیشه که یک چاکر او کرد گذر.
فرخی .
به عذرا همان جامه ٔ جنگ داد
پلنگ دژآگاه را رنگ داد.
عنصری .
اگرعاشق شود شیر دژآگاه
به عشق اندر شود هم طبع روباه .
( ویس و رامین ) .
اگر بیدل بود شیر دژآگاه
برو چیره شود در دشت روباه .
( ویس و رامین ) .
به رامین تاخت چون شیر دژآگاه
بزد شمشیر بر تارکش ناگاه .
( ویس و رامین ) .
بگفت این و به رامین تاخت ناگاه
گرفته تیغ چون شیر دژآگاه .
( ویس و رامین ) .
دگر ژنده پیلی دژآگاه بود
که ویژه نشست شهنشاه بود.
( گرشاسبنامه ) .
پلنگ روانکاه در کوه بربر
نهنگ دژآگاه در بحر عمان .
عبدالواسع جبلی .
وآنگاه که با شیر دژآگاه کنی رزم
با گردش گردون شود و جوشش دریا.
مسعودسعد.

بپرس