سوء

/su~/

    ill
    dys-

فارسی به انگلیسی

سوء اداره
misconduct

سوء استعمال کردن چیز خوب
profane

سوء استفاده
abuse, ill-usage, imposition, jobbery, misapplication, misgovernment, misuse, misfeasance

سوء استفاده از ازادی
license

سوء استفاده از استعدادهای خود
self-abuse

سوء استفاده از دوستی
liberty

سوء استفاده از مقام
malfeasance, misconduct

سوء استفاده امیز
exploitative

سوء استفاده مالی
graft

سوء اعتماد
mistrust

سوء تصادف
misadventure

سوء تعبیر
misconstruction, misunderstanding

سوء تعبیر کردن
misconceive, misunderstand

سوء تعبیرشدن
misconceive

سوء تغذیه
dystrophy, malnutrition, undernourishment

سوء تفاهم
imbroglio, misapprehension, mistake, misunderstanding, crisscross

سوء تفاهم پیدا کردن
misapprehend, misconceive, misunderstand

سوء رفتار
abuse, ill-usage, misbehavior, mistreatment, misprision

سوء رفتار از خود نشان دادن
maltreat

سوء شهرت
disrepute, notoriety, obloquy

مترادف ها

ill (صفت)
مریض، خسته، ناشی، بد، خراب، زیان اور، بیمار، علیل، معلول، ناخوش، سوء، رنجور، ببدی، غیر دوستانه، از روی بدخواهی و شرارت

mis- (پیشوند)
غلط، بد، دشمنی، اشتباه، سوء، نادرست

پیشنهاد کاربران

خارج
خلافکاری
نقص، کمبود، فقدان
مکروه و مورد نفرت
کلمه ( سوء ) به معنای هر چیزی است که انسان از آن نفرت دارد و در نظر اجتماع زشت می آید و این سوء در صورتی که از حد بگذرد و از طور خود تجاوز کند، آنوقت مصداق فحشاء میشود، و به همین جهت زنا را که زشتیش از حد بیرون است ، فحشاء میگویند، و کلمه ( فحشاء ) مصدر است ، مانند ( سراء ) و ( ضراء ) .
نابجا
در کنار برابر باریک تر �ناروا�، همچنین آمیخته واژه ی �نابجا� با اندک چشم پوشی درخور؛ نمونه:
�در یادداشت کهنه ی زیر، نمونه ای دیگر از بهره برداری های نابجا [سوء استفاده] را یادآور می شوم. �
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/08/blog - post_3475. html

نام ، حالت ، فعل و عمل ، و در کل به هر چیزی که بصورت تضاد با شرایط آرام ثابت و معمولی رخ میهد را سو گویند
بدی، تباهی، فساد. | ناتوانى چشم
اثر سوء

بپرس