سهم

/sahm/

    share
    portion
    stock
    bond
    arrow
    allotment
    distribution
    dole
    moiety
    part
    percentage
    plate
    proportion
    ration
    role or rle
    slice
    tranche
    cut
    dread
    awe
    rake-off
    contribution

فارسی به انگلیسی

سهم استقراضی
bond, debenture

سهم الرامی
the arrow or sagitta

سهم بردن
to share, to partake

سهم بردن خوراک
partake

سهم بری
division

سهم خوراک
dietary, mess

سهم دادن
allocate, apportion, deal, slice, mete, parcel

سهم دار
shareholder

سهم در شرکت ها
stock

سهم سهام داران
equity

سهم شرکت
share

سهم صاحبان
equity

سهم عادی شرکت
common stock

سهم قانونی
interest

سهم ناچیز
pittance

سهم هزینه هر نفر
ante

سهم کارخانه
share

سهم کردن
to share or divide

مترادف ها

scare (اسم)
سهم، خوف، بیم، هیبت، رم، رمیدگی

stock (اسم)
ذخیره، سهم، مایه، نیا، پایه، کنده، تخته، تنه، قنداق تفنگ، سرمایه، موجودی، یدکی، سهمیه، در انبار، قنداق، موجودی کالا، مواشی، پیوندگیر، ته ساقه، دسته ریشه

arrow (اسم)
تیر، سهم، پیکان، یکانداز، خدنگ

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

share (اسم)
سهم، قسمت، قطعه، بخش، خیش، حصه، بهره، سهمیه

contribution (اسم)
سهم، اعانه، همکاری و کمک، هم بخشی

portion (اسم)
سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب

allotment (اسم)
سهم، تخصیص، تقسیم، تقدیر، پخش، جیره، تسهیم

lot (اسم)
سهم، محوطه، قسمت، کالا، تکه، قطعه، بخش، پارچه، توده انبوه، قواره، سرنوشت، قرعه، بهره، قطعه زمین، چندین، جنس عرضه شده برای فروش

interest (اسم)
سهم، سود، مصلحت، علاقه، دلبستگی، فرع، تنزیل، بهره

dividend (اسم)
سهم، سود، سود سهام

quota (اسم)
سهم، سهمیه، بنیچه

ration (اسم)
سهم، جیره، توشه، خارج قسمت، مقدار جیره روزانه

blue-sky stock (اسم)
سهم

پیشنهاد کاربران

♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_share به معنای بخشی از چیزی را به دیگری یا دیگران دادن؛ تقسیم کردنِ چیزی با دیگری یا دیگران؛ سهم به دیگران دادن؛ بخش کردن؛ و جُزین
ا↙️
#شردینیدن ( shardinidan )
...
[مشاهده متن کامل]

یا:
#شردستن ( shardestan ) 👈 شَرد ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ - kart به معنای بریدن ) - ِ - ستن ( نشانه ی مصدر )
( پایینِ صفحه را ببینید. )
🔺 نکته:
۱ - ستاکِ حالِ شَردِستَن می شود: شردین . ( بسنجید با: نشستن —� نشین . )
۲ - بدل شدنِ "ک" در هندواروپایی به "ش" در زبان ِ فارسی بی پیشینه نیست. توجه کنید:
شوریدن ( فارسی ) �— kieur ( هندواروپایی )
"شا" به معنای سیاه در واژه ی "شاتوت" ( فارسی ) �— kiēų� ( هندواروپایی )
شاهین ( فارسی ) �— keieino ( هندواروپایی )
▪️مثال:
۱ - او شیرینیِ خودش را با من شَردِست ( تقسیم کرد. )
۲ - شما باید این جایزه را بِشَردینید ( بخش کنید، ) زیرا هر دو هم امتیاز هستید.
۳ - او فرسته ی من را با پنجاه تا از دوستانش شَردِست ( شِر کرد، همرسانی کرد. )
🔺 توجه:
🔹 #share سهم
🔹 #شرده ( شَرده )
یا: #شردینه ( شَردینه )
▪️مثال:
۱ - این صورت حساب صد هزار تومن است، و شَرده ی ( سهمِ ) من می شود بیست وپنج هزار تومن.
۲ - می خواهیم مطمئن شویم که به هر کس شَردینه ای ( سهمی ) مساوی از غذا می رسد.
🔸 #sharing تسهیم، اشتراک کردن، اشتراک گذاری، اشتراکی
🔸 #شردینش ( شَردینِش )
یا: #شردینشی ( شَردینِشی )
▪️مثال:
۱ - شَردینِشِ ( اشتراک گذاریِ، تقسیمِ ) شادی با دیگران خوشحالیِ ما را نیز افزون می کند.
۲ - به لطفِ اقتصادِ شَردینِشی ( اشتراکی ) شما می توانید خودرو، کاشانه، دوچرخه و حتی خطِ اینترنتِ خود را وقتی نیاز ندارید کرایه دهید.
🔹 #sharer سهم دار
or: #shareholder
🔹 #شرده ور
یا: #شرده دار
▪️مثال:
۱ - انسان در یک کلام یک شرده ورِ ( سهم دارِ ) غذا در زمین است.
۲ - او شرده دارِ ( سهم دارِ ) چندین کارخانه در این شهر بود.
🔸 #shareable قابلِ اشتراک ( گذاری )
🔸 #شردستنی ( شَردِستنی )
یا: #شرده شوا ( شَرده شَوا )
▪️مثال:
ساندویچ ها بزرگ ولی شَردِستَنی ( قابلِ تقسیم کردن با دیگران ) درست شده بودند.
🔹 #shareability قابلیتِ اشتراک ( گذاری )
🔹 #شرده شوایی ( شَرده شَوایی )
▪️مثال:
ویدئوهای ساخته شده کوتاه و جذاب بودند، و همین شَرده پذیریِ آنها را بالا می برد.
🔸 #shared مشترک، مشاع
🔸 #شردسته ( شَردِسته )
▪️مثال:
آن روزها در یک اتاقِ شَردِسته ( مشترک با فرد یا افرادی دیگر ) زندگی می کردم
🔹 #_sharing
🔹 #شردینا ( شَردینا )
یا: #شردینی ( شَردینی )
▪️مثال:
#knowledge_sharing_platform
#کاربرنامه ی_داده شردینا ( کاربرنامه ی به اشتراک گذارنده ی اطلاعات یا داده ها )
یا:
#پتادیس_داده شردینی ( برای پَتادیس بروید به: #to_platform . )
🔸 #to_unshare
🔸 #ناشردستن ( ناشَردِستن )
یا: #واشردستن
🔹 #unshared نامشترک، مستقل
🔹 #ناشردسته ( ناشَردِسته )
یا: #ناشردین ( ناشَردین )
▪️مثال:
بسیاری از کسانی که در شبانه روزی ها زندگی می کنند دوست دارند در اتاق های ناشَردین ( مستقل، غیرِ مشترک ) زندگی کنند.
🔸 #sharedness
🔸 #شردستگی ( شَردِستگی )
یا: #شردینگی ( شَردینِگی )
🔹 #shareware
🔹 #شردافزار ( شَردافزار )
🔸 هم ریشه های دیگرِ #شردستن ، #شردینش ، #شرده و #ناشردین در زبان های ایرانی:
اوستایی 👈 قطع کردن، بریدن ➖ - kart
فارسی باستان 👈 قطع کردن ➖ - klyn
فارسی میانه 👈 بریدن، شکل دادن ➖ kirrēnītan
سغدی 👈 برش زدن ➖ - skr�nt�
فارسی 👈 کارد، کاله ( باغچه؛ زمینی که آماده ی کشت باشد. ) ، کَرت ( هر قطعه از زمینِ کاشته شده )
خوانساری 👈 کرت ➖ k�rt
بلوچی 👈 کارد ➖ kārč
کردی سورانی 👈 کارد ➖ kērd
انارکی 👈 کارد ➖ kārt
کردی کرمانجی 👈 قطع کردن ➖ kuř
آمره ای 👈 قسمت های مرزبندی شده ی زمین ➖ k�rda
آشتیانی 👈 تکه زمینِ کشت شده ➖ k�rda
سیرجانی 👈 کرت ، کشتزار ➖ kord
فارسی افغانستان 👈 زمینی که دورِ آن مرزبندی شده ➖ kurd
گیلکی 👈 هر قطعه از مزرعه ی برنج ➖ k�le
آسی 👈 بریدن به تکه های کوچک ➖ k�rdyn
آسی 👈 برش ➖ ugard
پشتو 👈 قطع کردن ➖ skaštel
سانسکریت 👈 قطع کردن ➖ kart
هیتی 👈 قطع کردن ➖ - karsh
گرجی 👈 تقسیم، توزیع ➖ kardagi
انگلیسی 👈 تقسیم کردن ➖ to share
پورواهندواروپایی 👈 قطع کردن ➖ - s ) kert )
🔺نکته: برای دیدنِ فعل های دیگر از این ریشه بروید به:
#to_carve , #to_epitomize , #to_perform_surgery , #to_anatomize , #to_truncate , #cross_
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی

سهم: بخشی از یک کل یا مجموعه که برای یک نفر تعیین شده است و یا مال اوست. ( https://www. cnrtl. fr/definition/portion )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آنس āns ( اوستایی: آنسه ānsa )
امروزه سهم در پارسی به معنی تیر یا خدنگ و یا ترس به کار نمی رود؛ در معنی ترس به صورت سهمگین گفته و نوشته می شود ولی به تنهایی به کار نمی رود.
...
[مشاهده متن کامل]

ترس , بیم
به معنای امروزی تر اگر بخوایم بگیم حق میشه به عنوان مثال اگر یکی بگه سهم من رو بدید یعنی حق من از فلان کار رو بدین
مؤمن "وجه الله" را طلب: ای به کمترین سهم راضی هست ویا حتی از سهم خود میگذره وبا بشترین کمک وعون وفایده میرساند.
این شخص در تعریف قانون سرمایه داری: احمقترین وخطرناکترین فرد برای هر شرکتی. وهر چی
سریعتر باید اخراج شود واز جامعه "سرمایه داران" ؛ بهر صورت ونحوی وشکلی؛باید حذف شود.
وشد!
زون= سهم= آنس، بهره، بخش، دانگ، ذانگ،
زُونی= سهام= زووَنی، دانگان
زُونوی= سهامی، دانگانی، هن بازانه
برای نمونه:
هم اِستان زونوی برگزیدگان= شرکت سهامی خاص= همستارذانگی خاص
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#ضیا - همایون

دیگران سهم در خدمت ساخت جامعه سالم دارن؛
چی معنی دارد تو سهم در این خدمت عظیم نداری؟
میزان و حدود حق کسی
کلمه سهم در اکثر موارد ذکر شده عربی است از جمله، شرکت، سهام، قسمت، حصه، بهره، ورثه ، تیری که رها می شود از کمان و. . .
لکن در لهجه عامیانه فارسی بعضا بیان می شود به عنوان مثال؛ آن مکان تاریک بود و سَهم به آدم میرسید. یعنی ترس و وحشت به انسان غالب می شد. در اینجا سهم فارسی هست.
رنگ
حصه. نصیب. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ) . قسمت. ( برهان قاطع ) . بهره. ( آنندراج ) :
انده خال و غم عم بگذار
تا شوی شادخوار و برخوردار
چون زرت باشد از تو جوید رنگ
چون بوی مفلس از تو دارد ننگ.
...
[مشاهده متن کامل]

سنائی ( از جهانگیری ) .
بانگ برزد به من که خامش باش
رنگ خویش از خدنگ خویش تراش.
نظامی.
|| نفع. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ) . منفعت. ( لغت فرس ) . فایده. ( برهان قاطع ) :
از جان و روان خویش رنگت کردم
ما را ز لبان خویش رنگی نکنی.
کیاحسینی قزوینی ( از لغت فرس ) .
به هیچ ره نروی تا در او نبینی سود
به هیچ کس نروی تا در او نبینی رنگ.
عنصری.
مگر چو پرده ٔ شرم از میانه بردارد
مرا از آن لب یاقوت رنگ باشد رنگ.
معزی ( از لغت فرس ) .
به بویی از تو شدم قانع و همی دانم
که هیچ رنگ مرا از تو جز که بوی تو نیست.
خاقانی ( از جهانگیری ) .

lot=share
سهم ( بازار سهام )
سهم:[اصطلاح حقوق] حصه شریک در مال الشرکه
( = بخشی از چیزی که از آن کسی باشد ) این واژه عربی است و پارسی آن آنْس می باشد که از اوستایی: آنسَ گرفته شده است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس