توقف، غش، متوقف شدن، همبرش، سنکوپ، حذف هجا
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
سَنکوپ ١. [پزشکی] سینکُپ، سَنکُپ، ( دچارِ ) بیهوشیِ گذرا ٢. میخ شدن، میخکوب شدن، خشک شدن، گُرخیدن، کف کردن، بُریدن ٣. میخ - شده، میخکوب - شده، هاج - و - واج، گُرخیده، کف - کرده، بُریده
سَنکُوپ، سَنکُپ -
سنگ کوب هم می گویند ( دواملایی است ) -
واژه ای فارسی - تر کیبی از سنگ و کُپ ( دهان )
syncope برگرفته شده از فارسی است!
معنی: میخ شدن، خشک شدن، هاج و واج، خیره خیره! - گُرخیدن، کف کردن، بریدن، خفن! - ایست قلبی و. . .
... [مشاهده متن کامل]
مثال: ماشین منو یارو دید و سنکوپ کرد >>> یعنی فلانی ماشین منو ( که البته ندارم ) دید و فَکِش اومد پایین ( گُرخید ) !
سنگ کوب هم می گویند ( دواملایی است ) -
واژه ای فارسی - تر کیبی از سنگ و کُپ ( دهان )
syncope برگرفته شده از فارسی است!
معنی: میخ شدن، خشک شدن، هاج و واج، خیره خیره! - گُرخیدن، کف کردن، بریدن، خفن! - ایست قلبی و. . .
... [مشاهده متن کامل]
مثال: ماشین منو یارو دید و سنکوپ کرد >>> یعنی فلانی ماشین منو ( که البته ندارم ) دید و فَکِش اومد پایین ( گُرخید ) !