سنقر کلمه ای تورکی است که به معنی نوعی باز شکاری می باشد در لغتنامه دهخدا معین و شاهمرسی تورکی گفته شده است
در لابلای متن زیر که در مورد کلمه ی زاگرس توضیح داده شده است فلسفه ی ایجاد کلیدواژه سنقر خدمت علاقه مندان به این مباحث تبیین گردیده است.
اگر از طریق قانون نگارش و آوای حروف و کلمات به کلمه زاگرس نگاه کنیم و مکالمه ای با کلمه ی زاگرس داشته باشیم و ببینیم این کلمه چه سخنی برای گفتن به ما دارد یعنی؛
... [مشاهده متن کامل]
زاگرس؛ سنگ سخت، خاک به هم رسیده و سفت و ثقیل و زمخت و سخت راست شده و در عین حال در حال رشد و در حال رُسْت. تحت عنوان سخترس. مرتبط با راسته ی کلماتی مستقیم از قبیل؛ ساق، ثقیل، سُنقُر، سنگ، سنگر، ساقه، زاگراس، زاگراست، زاگرُشد، ساق رشد، سترگ، ستیغ، بزرگ، ساخترس، ساق رستم.
زاغ و زیغ؛ به ترتیب همین دو کلمه به مفهوم بالا آمدن و در پایین ماندن. با اصطلاح زیغ وقت یا مرتبط با اصطلاح صیغه و مذیغه به مفهوم مدت کم و محدود.
سُنقُر؛ با توجه به ذات حرف ( ر ) در انتهای این کلمه که یک ذات تکرار گونه را در مفاهیم کلمات نمایان می کند یعنی یک ساقه ی در حال رشد و رو به سنگ شدن و سنگین شدن و سخت شدن.
و کمی با اعمال قوانین نگارشی در پیچ و تاب کلمات مرتبط با؛ زُق زاج زاغ زاغی زیغ مضیغه ساق سیق ساقه ساقی قِسِر صغیر راسک غلیظ غمزه صمغ ذغال زوج زاج مزاج مزاق زائقه گرز زمخت سخت
زاگراس؛ به هر چیز به هم رسیده و پر رنگ و غلیظ و منقبض شده و ثقیل و در عین حال در حال رشد و بزرگ شدن و سِتُرگ شدن و ستیغ کشیدن باشد گویند.
اصطلاح سِتُرگ و ستیغ که قانون لاتین در پاتیل این کلمه اعمال گردیده منشعب از مفهوم بزرگ، قابل مشاهده است.
اصطلاح زن زاج یا زاچ به زن آبستنی که نطفه در رحم بسته شده باشد و در حال وزن گرفتن و بزرگ شدن و رشد کردن باشد.
اصطلاح قِسِر در رفتن نیز قانون ایجاد مفهوم متضاد در این کلمه اعمال گردیده است حتی کلمه ی صغیر با توجه به ذات حرف ( ی ) نیز نقطه ی مقابل کلمه ی ساقر و سترگ رابطه ی معنایی مستقیم با کلمه زاگ و بزرگ و سترگ دارد.
اصطلاح زاغ و کبوتر زاغی به کلاغ و کبوتری گویند که تمام پرهایش دارای رنگ غلیظ سیاه باشد.
در مقوله رنگ ها به اون دسته از رنگ هایی که خیلی پر رنگ باشند اصطلاحاً رنگ زِقْ گویند یا اصطلاحی هست که می گویند کُرد زِق یا تُرک زِق یعنی کسی که کردی یا ترکی را به صورت خیلی غلیظ صحبت می کند.
اصطلاح زاغه زاکان ساک به مکان جمع آوری و به هم آوری چیزهای مهم.
در مکالمات اصطلاح زُق زُق کردن یعنی سختی و زمختی نشان دادن برای انجام ندادن کاری.
اصطلاح زَجّه زدن به مفهوم غم خیلی زیاد داشتن یا مزدوج شدن با غم.
اصطلاح ناز و غمزه در قانون نگارش حروف معکوس در کلمه غمزه به مفهوم خیلی غلیظ و خیلی زیاد ناز کردن.
اصطلاح صَمغ در قانون تغییر شکل حروفِ نگارشی با توجه به ذات حرف ( م ) که یک ذات به هم آمدن از محل صدور آوا در میان کلمه صمغ دارد به شیره غلیظی که خاصیت سخت شدن داشته باشد گویند.
کلمه غلیظ با توجه به ذات حرف ( ل ) که یک ذات ملایم و لطیف و لیزی را در مفهوم کلمات نمایان می کند و قوانین نگارشی و آوایی زیادی در این کلمه اعمال گردیده است مرتبط و منشعب از مفهوم زاج و زاگ می باشد نیز مُؤید این تفسیر می باشد.
اگر هم رد این کلمه را در زبان انگلیسی بزنیم کلمه زاگِربِرگ به لحاظ فیزیکی و مادی به مفهوم بزرگی که تنومند و قوی باشد و به لحاظ علمی شخص عالم و دانشمند و مُلّا و کلمه ی زیگموند به مفهوم در زیغ مانده یا کوچک مانده یا در فرهنگ ما تحت عنوان علی اصغر.
حتی کلمه ی سازندگی و ساختن که از سخت شدن مفهوم می رساند مفهوم زاگ و زاغ و زاچ و ساق و ساخ و ساز در این کلمه نمایان می باشد. ذات رفتاری حرف ( آ ) از محل صدور آوای آن از دهان در میان کلمه ی زاگ زاغ زاچ ساق ساخ ساز یک ذات تعالی گونه و در حال رشد را از خود نشان می دهد
البته این کلمات، فقط دارای راسته ی مفهومی به صورت مستقیم هستند که مفاهیم کلمات همدیگر را همپوشانی می کنند. اگر از جهات دیگر از این کلمات در پهنه و فضای اطراف کلمات انشعاب بگیریم به کلماتی در ظاهر نامأنوس مثل مغز و مغازه خازن انقباض رأس عرض و غیره خواهیم رسید.
غلام
نوکر
پیشخدمت
بنده
میر شد محتاج گرمابه سحر
بانگ زد سنقر هلا بردار سر
بود سنقر سخت مولع در نماز
گفت ای میر من ای بنده نواز
✏ �مولانا�
سنقر ریشه در زبان مغولی دارد و گونه راستین آن واژه سُنخُر بود که از واژه سینقُر میاد که از زبان های ترکی گرفته شده و باز به زبان های ترکی برگشته و گونه دیگر آن سِنجِر یا سَنجَر است
سنقر: تازی شده ( معرب ) واژه پارسی " شنگار" به معنای باز شکاری است که بگونه " سنجار " نیز آمده است.
آنچه که در لغت نامه آمده تعریف وضعیت جغراقیایی کلمه میباشد لذا این کلمه نیازمند معنی است