سند

/sanad/

    act
    certificate
    document
    documentation
    indenture
    proof
    record
    testament
    voucher
    deed
    promissory note
    bill
    exhibit
    instrument
    the indus river

فارسی به انگلیسی

سند ارائه دادن
document

سند اعتراض
remonstrance

سند امضا شده
subscription

سند انتقال
transfer

سند انتقال مالکیت
bill of sale

سند انصراف
release

سند انصراف از حق
renunciation

سند بخشودگی
pardon

سند بهادار
note

سند بهادار دولتی و کوتاه مدت
treasury bill

سند بیمه
insurance policy

سند ترک دعوی
quitclaim

سند تضمینی
escrow

سند چشم پوشی از حق
renunciation

سند رهن
mortgage

سند عندالمطالبه
warrant

سند فروش
bill of sale

سند قرضه
debentures

سند گذشت از حقوق
quitclaim

سند مالکیت
title, title deed

مترادف ها

bill (اسم)
صورت حساب، سند، نوک، اسکناس، منقار، لایحه، قبض، لایحه قانونی، برات، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن

act (اسم)
رساله، عمل، فعل، کنش، کار، سند، کردار، حقیقت، فرمان قانون، تصویب نامه، اعلامیه، پرده نمایش، امر مسلم

deed (اسم)
عمل، فعل، کار، سند، کردار

document (اسم)
سند، مدرک، تمسک، دستاویز

instrument (اسم)
سند، اسباب، الت، وسیله، ادوات

evidence (اسم)
سند، گواهی، شهادت، مدرک، سراغ، گواه

title deed (اسم)
سند

script (اسم)
سند، خط، دست خط، متن سند، متن نمایشنامه، حروف الفبا

voucher (اسم)
سند، شاهد، ضامن، هزینه، مدرک، دستاویز، گواه، سند خرج، تضمین کننده

writ (اسم)
سند، حکم، نوشته، ورقه

forgery (اسم)
سند، ساختگی، جعل اسناد، سند جعلی، امضاء سازی

legal act (اسم)
سند

muniment (اسم)
سند، مدرک، وسیله دفاع

پیشنهاد کاربران

سُند با ضمه روی س در گویش دشتی همان سن ، سن و سال
سلام. از اسماء باری تعالی و به معنای صاحب نزول کتابی مسطور ( قرآن ) که با استناد، به سند مطلق جهان دیده و نایده ( قرآن ) و ملاک و معیار حق و باطل و خیر و شر و حلال و حرام: ( رفتار و گفتار رو کردار آدمی بر ترازوی عدالت نهاده میشود )
سَنَد: گواهی، گواه، برگه، پنچاک، بنچک، پیمان، پیمان - نامه، دستک، دبیزه، تزده
کردی: بَلّگَه، بَلّگِه
با همین نوشتار ولی تلفظ دیگر معنیش میشه حرومزاده
. . .
سند
" سَهیستَن" با بُن کنونیِ " سَه" در زبانِ پارسیِ میانی - پهلوی به چمِ " به نظر آمدن، نمایان شدن" بوده است. این کارواژه در زبانِ پارسیِ کُنونی به دیسه یِ " سَهِستَن" در آمده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

تکواژهایِ کارواژه یِ " سَهِستَن":
1 - سَه:
"سَه" از کارواژه یِ " سَهستَن"، برآمده از واژه هایِ " سَد ( پارسیِ کُهن ) ، سَند ( اوستایی ) " بوده است.
" سَد/سَند" به چمهای زیر بوده اند:
1. 1 - نمایان شدن، پدیدار شدن
2. 1 - دیده شدن
3. 1 - به نظر آمدن، به نظر رسیدن، به نظر می رسد ( که ) - ، انگار ( که ) -
نمونه:به نظر می رسد ( =انگار ) که آنها دارند کتک ( ضربه ) می زنند، ( ولی ) آنها نمی زنند.
4. 1 - جلوه کردن، به نظر رسیدن، ظاهر شدن، نمودار شدن، نمود یافتن
نمونه: ( زیاد ) بنظر نمی رسد که چه کاری توسط من انجام شده است.
5. 1 - به نظر می رسد - ، اینطور به نظر می آید - ، ( برایِ او ) انگار اینگونه است ( که ) - ، برای او باورکردنی است ( که ) -
6. 1 - پَسَند آمدن یا مورد پسند بودن، ( چیزی ) به دل نشستن، خوشایند بودن یاخوش آمدن
2 - "ستَن"
نشانه یِ مصدریِ " ستَن"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته1:
چنانکه از فرتورِ زیر پیداست، mp. sahet: videtur نشاندهنده یِ این است که:
در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " سَهیت" به چمِ " به نظر می رسد، به نظر می آید" بوده است.
( mp کوتاه شده یِ "پارسی میانه" است. )
نکته2:
در اوستایی واژه یِ " سَذا" به چمهایِ
1 - " ظهورِ، پدیدار شدنِ، برآمدنِ، طلوعِ تودگانِ ( =اجرامِ ) درخشانِ آسمانی"
2 - خوشآیندی ( خوش آمدن ) ، دلپسندی، خُرسندی ( رضایتمندی )
بوده است. چنانکه در یکی از فرتورهای زیر پیداست، کریستین بارتولومه واژه یِ " سَذا" را برابرِ " Aufgehen" دانسته است که در زبانِ آلمانی به چمِ " برآمدنِ ( خورشیدو. . . ) " است ولی در نبیگِ " فرهنگ واژه های اوستا" این واژه به نادرستی به چمِ " فرورونده، غروب کننده" آمده است؛به هر روی این واژه با " نمایان شدن" پیوند دارد که "برآمدَن" را به روشنی بازنمایی می کند.
نکته 3:
چنانکه روشن است، "سَند/سَد" با واژه یِ " پَسَند" در پارسی نیز همریشه هستند.
نکته 4:
واژگانِ "videri، videtur " با واژه یِ " video" همریشه هستند. ازآنجایی که واژگانِ " سَد، سَند" با " videri " و واژه یِ پارسیِ میانه یِ " سَهیت" با "videtur" هممعنا می باشند، پس به آسانی می توان برابری درخور از کارواژه یِ " سَهِستَن" برای " video ویدئو" پیدا نمود.
نکته 5:
واژگانِ " شاهد، شهید، شهود، مشهود و. . . " در زبانِ عربی از ریشه یِ " شَهِدَ" هستند که خودِ " شَهِدَ" برگرفته از واژه یِ " سَهیت" و " سهیستَن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است. ( دگرگونیِ آواییِ ( س/ش ) در زبانها رواگمند ( =رایج ) بوده است. )
ولی باید بدانیم که در زبانِ پارسی نبایست واژگان بر وزنهای عربی بکار روند؛چراکه در زبانِ پارسی تکواژها فروشکافته نمی شوند ولی در عربی چنین هست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 1395 و 1409 از نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
2 - بخشِ 1559 و 1560 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ "کریستین بارتولومه"

سندسند
حامی، پشتیبان
سند ( sənd )
پسوند پارسی به آرش 'نمود پیدا کردن چیزی' میباشد.
مانند: پسند ، خرسند
گواهی
این وقت را بنا بر گواهی های نیرومند تاریخی، دستکم از بامداد روز کودتا تا کم و بیش ساعت دو نیمروز آن روز داشت . . .
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/12/blog - post_8261. html
دستک / نشانگر /
مدرک . . . . رسید . . . . بنچاق . . . . .
دستمایه
سَنَد
واژه یِ پارسی - اَرَبیده یِ : چَنَد
سِنْد:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " سند" می نویسد : ( ( از دید زبانشناسی ریخت کهن تر هند است، آنگونه که نمونه را در واژه هایی چون " آهن" و" گاه" دیده می آید که ریخت کهنترشان آسن و گاس بوده است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( همه کابل و دنبر و مای و هند
زیر دریایی چین تا به دریای سند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۹۶. )

سند عبارت است از هر نوشته ای که در مقام اثبات دعوی یا دفاع قابل استناد است.
ماده 1284 قانون مدنی

به نام کسی شدن
برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک، حجت، معیار، ملاک، مناط، نمودار، بهانه، دستاویز، مستمسک | حرام زاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاک زاده، بچه نامشروع
در زبان پشتو به رودخانه سند گفته می شود .
رودپاکستان
برابر پارسی سند گات میباشد ک از گواه پارسی گرفته شده است
مدرک
خواش و ریقان دو شهرکند میان سند و کرمان اندر بیابان نهاده. ( حدودالعالم ص 128 )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس