سَم ماده ای است که دارای منشأ گیاهی، حیوانی یا شیمیایی بوده و از یک راه خاص یا راه های مختلف در مقادیر معینی باعث اختلال یا توقف فعل و انفعالات حیاتی انسان یا هر موجود زنده به طور موقت یا دائم می گردد. ... [مشاهده متن کامل]
ممکن است عوارض مختلفی به تناسب هرنوع سم و مواد بنیادی و تشکیل دهندهٔ آن در شخص و جانداران پدیدار شود اما عموماً به این صورت است. • استفراغ، اسهال و سرگیجه • تب غیرمعمول • ایجاد دمل، جوش و ضایعات جلدی غیرمعمول بر روی پوست و مخاط مختلف بدن • و موارد دیگر. درهنگام بروز یکی از علائم بالا در یک شخص بهترین توصیه این است که شخص را به نزدیک ترین و مجهزترین بیمارستان یا مرکز درمانی برسانید.
تفاوتِ تَشان ( toxin ) و سم ( poison ) و زهر ( venum ) : #toxin وقتی مادهٔ سمّی در بدنِ جاندار تولید شده، یا توسطِ یک ریزاندامگان در بدنِ جاندار آزاد شود. #poison وقتی یک مادهٔ سمی از بیرون و از راهِ خوردن یا هوا واردِ بدنِ جاندار شود. ... [مشاهده متن کامل]
#venum وقتی مادهٔ سمی از راهٔ تزریق یا گزش واردِ بدنِ جاندار شود. البته باید دانست که poison واژه ای فراگیرتر است و در جایِ آن دو دیگر نیز به کار می رود. toxin را نیز به فراوانی به جای poison به کار می برند. خوشه واژه تَشان برابر toxin و ویش برابر سم، poison می توانید در زیر بنگرید: ♦️ نوواژه برای جایگزینیِ #to_toxify به معنای وارد کردنِ یک مادهٔ سمّی به درونِ آب، بدن، هوا یا . . . ، سمّی کردن، به سمّ آلودن، به سمّ آغشتن، و جُزین ا↙️ #تشانیدن ( taš. �n. id. an ) یا: #تشاندن ( taš. �n. d. an ) � 👈� تَش ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ - taxš به معنای "دویدن، تاختن" ) - - اندن ( نشانه ی مصدر ) ( پایینِ فرستهٔ بعد را ببینید. ) ▪️مثال: ۱ - این فرآیند به برقِ فراوان نیاز دارد و بخشِ بزرگی از آب را می تَشانَد ( سمّی می کند. ) ۲ - درمانِ پیشنهادی خونِ خرگوش را تَشاند و یک شوکِ ناگهانی و کشنده بر او وارد کرد. 🔺 توجه: 🔸� #toxin 🔸� #تشان ( taš. �n ) ▪️مثال: ۱ - پژوهشِ ما برای تولیدِ تَشان ( توکسین، سمِ ) بر دو ستونِ اصلی استوار بود. ۲ - او همان زمان یادداشت هایی دربارهٔ ایمنی زایی به تشانِ ( توکسینِ، سمِ ) دیفتری نوشته بود. 🔹� #toxic ( al ) 🔹� #تشانی ( تَشانی ) � یا:�� #تشانا ( تَشانا ) ▪️مثال: سه تا از ماده هایی که در پسابِ کارخانه وجود داشتند برای انسان تَشانا بودند. 🔸� #toxically 🔸� #تشانانه ( تَشانانه ) ▪️مثال: وقتی مغز نیز تَشانانه ( از نظرِ سم آلودگی ) درگیرِ بیماری شد، نشانه هایی چون سردرد، تاریِ دید و کوچک شدنِ مردکِ چشم ها پدید می آیند. 🔹� #toxoid تَشانی که اثرِ سمی اش را از بین برده باشند و برای ایمنی زایی در انسان بکار برند. 🔹� #تشان دیس ( تَشان دیس ) ▪️مثال: آن ها گروهی بودند که پولِ لازم برای خریدِ تشان دیسِ ( توکسوئیدِ ) کزاز در نیجریه را پرداخت کرده بودند. 🔸� #toxicant مادهٔ سمی 🔸� #تشانه ( تَشانه ) ▪️مثال: امروزه بر این باورند که تَشانه ها هم در غذاهای سالم و هم در غذاهای ناسالم یافت می شوند. 🔹� #toxicity سمّیّت 🔹� #تشانایی ( تَشانایی ) ▪️مثال: ۱ - آزمایش ها نشان داده اند که این ماده دارای درجاتِ بالایی از تَشانایی ( سمّیّت ) است. ۲ - بادی شدید می تواند تَشاناییِ آن گازِ خطرناک را کاهش دهد. 🔸� #nontoxic 🔸� #ناتشان ( ناتَشان ) ▪️مثال: گزارش نشان می داد که آن گاز اگرچه ناتَشان ( غیرِسمّی ) بود، ولی فضای خانه را پر کرده بود. 🔹� #to_detoxify or:� #to_detox or:� #to_detoxicate or:� #to_disintoxicate 🔹� #واتشاندن ( یا واتَشانیدن ) یا: #تشان زدایی_کردن ▪️مثال: آن اتاق را خالی نگه داشته بودند تا بیمارانِ تَشانده ( مسموم ) با مونوکسیدِ کربن را واتَشانَند ( تَشان زدایی کنند، سم زدایی کنند. ) 🔸� #detoxication or:� #detoxification or:� #disintoxication 🔸� #واتشانش ( واتَشانِش ) � یا:�� #تشان زدایی ( تَشان زدایی ) � ▪️مثال: یک برنامهٔ جامع هم برای تَشان زداییِ مردمِ آن روستا داشت انجام می شد. 🔹� #toxicology 🔹� #تشان شناسی ( تشان شناسی ) ▪️مثال: آن ها ناچار شدند آزمایش های داروشناسی و تشان شناسی ( سمّ شناسی ) را دوباره انجام دهند تا نتیجهٔ پیشین را تأیید کنند. 🔸� #toxicologist 🔸� #تشان شناس ( تَشان شناس ) 🔹� #toxicological 🔹� #تشان شناختی ( تَشان شناختی ) ▪️مثال: یافته های تشان شناختی ( سم شناختی ) نشان می داد که مراقبت های نخستی از بیماران خوب انجام نشده بود. 🔹� #toxigenic 🔹� #تشان زا ( تَشان زا ) ▪️مثال: آن ها می دانستند که با یک نوع کپکِ تَشان زا و خطرناک باید دست وپنجه نرم کنند. 🔸� #toxigenicity 🔸� #تشان زایی ( تَشان زایی ) ▪️مثال: قدرتِ تَشان زاییِ ( سم زایی ) این باکتری از باکتریِ مشابهِ پیشین بیش تر بود. 🔹� #exotoxin سمی که توسطِ باکتری های گرم مثبت و در میان یاختهٔ آن ها تولید می شود. or:� #exotoxic 🔹� #برون تشان ( بُرون تشان ) ▪️مثال: با مهارِ بُرون تشانِ این باکتری می توان فعلاً حضورِ آن را در بدن نادیده گرفت. 🔸� #endotoxin سمی که توسطِ باکتری های گرم منفی ودر دیوارهٔ سلولیِ آن ها ساخته می شود. or:� #endotoxic 🔸� #درون تشان ( درون تَشان ) 🔹� #autotoxin سمی که توسطِ جاندار ساخته شده و ضدِ آن جاندار عمل می کند. or:� #autotoxic 🔹� #خود تشان ( خودتَشان ) 🔸� #antitoxin or:� #antitoxic 🔸� #پادتشان ( پادتَشان ) ▪️مثال: در فهرستِ داروهایی که سفارش داده بودند نامِ پادزیست ها و پادتَشان ها را در بالای صفحه نوشته بودند. 🔹� #detoxicant 🔹� #تشان زدا ( تَشان زُدا ) یا: #واتشانه ( واتَشانه ) ▪️مثال: برخی از این گونه های زیستی را در ساختِ تَشان زداهای بسیار اثربخش برای استفاده های دارویی به کار می برند. 🔸� #hemotoxin 🔸� #خون تشان ( خون تَشان ) ▪️مثال: برخی از این خون تشان ها باعثِ آسیب به فرایندِ انعقادِ خون می شوند. 🔹� #toxicosis 🔹� #تشانستی ( تَشانَستی ) � یا:�� #تشان آلایی � یا:�� #تشان آلودگی ▪️مثال: این بیماری از نوعی قارچِ بیماری زا پدید می آید، و با واکنش های حساسیتی و تشان آلاییِ شدید خود را نشان می دهد. 🔸� #toxemia وجودِ سم در خون 🔸� #خون تشانِگی ( خون تَشانِگی ) ▪️مثال: خون تَشانِگیِ بارداری گاهی در میش های باردار — در هفته های پایانیِ حاملگی — نیز دیده می شود. 🔹� #toxemic 🔹� #تشان خونی ( تَشان خونی ) ▪️مثال: عارضه های تَشان خونی و جدیِ این بیماری را باید از همان روزهای نخست درمان کرد. 🔹� #biotoxin هر سمی که توسطِ یک زینده تولید شود. 🔹� #زیست تشان ( زیست تَشان ) � یا:�� #زی تشان ( زی تَشان ) 🔸� #anatoxin سمِ ضعیف شده تقریباً هم معناست با، toxoid . 🔸� #آناتشان ( آناتَشان ) 🔹� #cytotoxin سمی که یاخته را تخریب می کند. 🔹� #یاخته تشان ( یاخته تَشان ) 🔸� #cytotoxic مربوط به سمِ یاخته کُش 🔸� #یاخته تشانا ( یاخته تَشانا ) 🔹� #cytotoxicity قابلیت یا میزانِ کشندگیِ سمِ یاخته کُش 🔹� #یاخته تشانایی ( یاخته تشانایی ) 🔸� #neurotoxin سمی که به عصب آسیب می رساند. 🔸� #نویاتشان ( نویاتَشان ) � یا:�� #عصب تشان ( عصب تَشان ) 🔹� #neurotoxic 🔹� #نویاتشانا ( نویاتَشانا ) 🔸� #neurotoxicity ظرفیتِ آسیب رسانیِ سمِ آسیب رسان به عصب 🔸� #نویاتشانایی ( نویاتَشانایی ) 🔹� #enterotoxin سمی که به سلول های روده آسیب می رساند. 🔹� #روده تشان ( روده تَشان ) 🔸� #phototoxic صفتِ ماده ای که باعثِ حساسیتِ پوست به نور می شود. 🔸� #نورتشانا ( نورتَشانا ) � یا:�� #شیدتشانا ( شیدتَشانا ) 🔹� #phototoxicity قابلیتِ حساسیت زاییِ یک ماده نسبت به نور 🔹� #نورتشانایی ( نورتَشانایی ) 🔸� #nephrotoxin سمی که بر روی کلیه ها اثر می گذارد. 🔸� #گرده تشان ( گُرده تشان ) � یا:�� #کلیه تشان ( کلیه تَشان ) یا: #کلوه تشان ( کُلوه تَشان ( کُلوه یا قلوه نیز نام های دیگری برای کلیه هستند. ) ) 🔹� #nephrotoxic 🔹� #گرده تشانا ( گُرده تشانا ) 🔸� #nephrotoxicity قابلیتِ آسیب رسانیِ یک سم برای کلیه 🔸� #گرده تشانایی ( گُرده تَشانایی ) 🔹� #hepatotoxin سمی که به جگر آسیب می زند. 🔹� #جگرتشان ( جگرتَشان ) یا: #کبد تشان ( کبد تَشان ) 🔸� #hepatotoxic 🔸� #جگرتشانا ( جگرتَشانا ) 🔹� #hepatotoxicity قابلیتِ آسیب زنندگیِ یک سم به جگر 🔹� #جگرتشانایی ( جگرتَشانایی ) 🔸� #phytotoxin سمی که به گیاه آسیب می زند. 🔸� #گیاه تشان ( گیاه تَشان ) یا: #گیاتشان ( گیاتَشان ) 🔹� #phytotoxic 🔹� #گیاه تشانا ( گیاه تَشانا ) 🔸� #phytotoxicity قابلیتِ آسیب زنندگیِ یک سم به گیاه 🔸� #گیاه تشانایی ( گیاه تَشانایی ) 🔹� #ototoxin سمی که به گوش آسیب می زند. 🔹� #گوش تشان ( گوش تَشان ) 🔸� #ototoxic 🔸� #گوش تشانا ( گوش تَشانا ) 🔹� #ototoxicity قابلیتِ آسیب زنندگیِ یک سم به گیاه 🔹� #گوش تشانایی ( گوش تَشانایی ) ☑️ هم ریشه های دیگرِ #تشادن ، #تشان و #تشانگی در زبان های ایرانی و هندواروپاییِ غیرِایرانی: نیاایرانی� 👈��دویدن، تاختن��➖� - tak اوستایی�� 👈�به حرکت درآوردن، تازاندن ➖ - taxš اوستایی� 👈� جریان یافتن� ➖� - tac ختنی� 👈� جریان یافتن� ➖� - ttajs خوارزمی� 👈� پیش رفتن� ➖� ham - ndxs فارسی� 👈� تَخش ( تیر، خدنگ، ) تشی ( خارپشتِ کلان، ) تاختن، پرداختن، انداختن، اندازه و . . . فارسی افغانستان ( ؟ ) 👈 تحریک و تحریض ➖ toš سمنانی� 👈� خارپشت� ➖> t�ša افتری 👈 خارپشت ➖> tašu تبری 👈 سیخول ➖ taši فریزی� 👈� اجازه ی تاختن دادن به اسب� ➖� - t�ĵin - گزی� 👈� راندن، دنبال کردن� ➖� - tāžn آسی� 👈� جریان یافتن� ➖� tağd واخی 👈� کشیدن ، حرکت کردن� ➖� - teč پشتو� 👈� راندن، به حرکت واداشتن� ➖� - tej سانسکریت 👈 شتافتن ➖ t�kti یونانی 👈 کمان، تیر ➖ τόξον لاتینی 👈 کمانِ چوبِ سرخدار ➖ taxus لاتینی 👈 زهر، سم ➖ toxicum انگلیسی 👈 زهر، سم ➖ toxin پورواهندواروپایی� 👈� شتابیدن، جریان یافتن� ➖� - tekⓦ 🔺 نکته: برای دیدنِ فعلی دیگر از این ریشه بروید به: to save . . �������������������� ⏬⏬⏬ @JavidPajin�� 👈�� فرهنگِ ریشه شناختیِ نوواژگانِ همگانی و دانشی ♦️ نوواژه برای جایگزینیِ #to_poison یا #to_empoison به معنای کشتن یا بیمار کردنِ یک جاندار با دادنِ سم به آن، �ریختنِ سم در خوراک یا نوشاکِ کسی، سمی کردن، سم افزودن، با سم کشتن، � مسموم کردن، آلودن و جُزین ا↙️ #ویشتن ( viš. t. an ) یا: #ویشیدن ( viš. id. an ) 👈 ویش ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ - vīša به معنای "زَهر" ) - - یدن ( نشانه ی مصدر ) ( پایینِ صفحه را ببینید. ) 🔺نکته: ستاکِ حالِ ویشتن می شود: ویش . ( بسنجید با: کُشتن —> کُش ، نُوشتن ( نوشیدن ) —> نوش . ) ▪️مثال: ۱ - او گفت که آن کس را که چایِ رئیس را ویشته بود ( مسموم کرده بود ) دیده است. ۲ - نشتِ این ماده های شیمیایی کم کم آب را می ویشَد ( سمّی می کند ) و رود را به رودخانه ای مرده بدل می کند. 🔺 توجه: 🔹� #poison 🔹� #ویش یا: #ویشه ( viš. e ) ▪️مثال: ۲ - آزمایش ِ کالبدشکافی نشان داد که مقدارِ زیادی ویش ( سم ) در معدهٔ مردِ کُشته وجود داشت. ۳ - آرسنیک یک ویشهٔ ( سمِّ ) کشنده است که بسیار سریع عمل می کند. 🔸� #empoisonment مسمومیت، مسموم سازی or: #poisoning 🔸� #ویشمان ( viš. m�n ) یا: #ویشتار ▪️مثال: در این سده، میزانِ آدم کشی، هراس افکنی، ویشتار ( مسموم سازی، ) خیانت و . . . در آمریکا نسبت به مدت زمانِ مشابهِ سدهٔ پیش افزایشی چشم گیر داشته است. 🔹� #poisonous 🔹� #ویشا ( viš. a ) یا: #ویشنده ▪️مثال: ۱ - تو خودت می توانی فرقِ میانِ قارچِ ویشا ( سمّی ) و قارچِ خوردنی را بگویی؟ ۲ - هزاران ماهیِ کمیاب بر اثرِ کیماهای ویشا ( موادِ شیمیاییِ سمّی ) در آب مردند. 🔺نکته: برای دیدنِ کیما به معنای �مادهٔ شیمیایی� بروید: اینجا . . 🔸� #nonpoisonous 🔸� #ناویشا
▪️مثال: چندین مارِ ناویشا ( غیرِسمّی ) در این جنگل زندگی می کنند. 🔹� #poisonously 🔹� #ویشانه ▪️مثال: برخی از این حشره ها ویشانه ( سَم ّدارانه ) می گزند و جای گزشِ آن ها تا چند روز می سوزد و می خارد. 🔸� #poisoned 🔸� #ویشته ▪️مثال: گربه از گوشت های ویشته ( مسموم شده ) خورده بود و مرده بود. 🔹� #poisoner 🔹� #ویش گر یا: #ویشنده ▪️مثال: آشکار بود که او با نوعی خوراک ویشته بود و ویش گر ( فردِ مسموم کننده ) نیز از معرکه گریخته بود. 🔸� #poisonousness سمّیَّت، سمّی بودگی، زهرآگینی 🔸� #ویشایی یا: #ویشندگی ( ویشَندِگی ) ▪️مثال: ویشاییِ ( زهرآگینیِ ) سخنانی که امروز به من گفت از ویشاییِ حرف های آن روزش کمتر بود. 🔹� #antipoison 🔹� #پادویش ( p�d. viš ) 🔸� #poisonable 🔸� #ویشتنی � یا:�� #ویش پذیر یا: #ویش شوا ( ویش شَوا ) 🔹 #food_poisoning 🔹 #ویشمان_غذایی یا: #ویشمان_خوراکی یا: #ویشمان_خورداری یا: #ویشمان_فاده ای 🔸 #poison_ivy 🔸 #پیچک_ویشا 🔹 #to_de_poison 🔹 #واویشیدن یا: #ویشه زدودن ☑️ هم ریشه های دیگرِ #ویشیدن ، #ویشه و #ویشتنی در زبان های ایرانی و هندی ایرانی اروپاییِ غیرِایرانی: اوستایی� 👈 زهر� ➖� viš اوستایی� 👈� زهرآلود� ➖� - vīšavant فارسی میانه� 👈 زهر� ➖� vīš فارسی میانه� 👈 زهر� ➖� wyš سکایی� 👈 زهر� ➖� b�ta فارسی� 👈� بیش ( نوعی گیاهِ سمّی ) ، گُش ( هر یک از اخلاطِ چهارگانه ) ، گیش ( خرزهره ) پشتو� 👈 زهر ➖� wəx بلوچی� 👈� خرزهره� ➖� gīš کردی ( ؟ ) 👈 زهر ➖ ax� ارمنی� 👈� لاشه، مردار� ➖� gīš سانسکریت� 👈 زهر ➖� - viş� هندی 👈 زهر ➖ viš بنگالی 👈 زهر ➖ biṣ سینهالایی 👈 زهر ➖ vasa نپالی 👈 زهر ➖ viṣa یونانی� 👈� زهر� ➖� ίός لاتینی�� 👈 ماده ی چسبنده� ➖� viscum لاتینی� 👈 مایع چسبناک، زهر�� ➖� vīrus انگلیسی� 👈� لجن� ➖� ooze فرانسه ای� 👈� ویروس� ➖� virus پ. ه. ا 👈� زهر، جاری شدن� ➖� ųeis �������������������� ⏬⏬⏬ @JavidPajin�� 👈�� فرهنگِ ریشه شناختیِ نوواژگانِ همگانی و دانشی
چکیده
در قرآن نسخه عثمان طاها سَمِّ الْخِیاطِ نه سُمّ الخیاط . . .
" وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ " فقط قرآن ومُحمّد الرسول ( صلی الله علیه وآله ) ؛" مرجع ومعیار "زبان عربی فصیح"، نه کسی دیگر!
سه سَم مُهلِک را مردم هرروز زیاد مصرف میکنند: شکر و نمک و قیاس. شکر مستقیما از قند ونان و عسل وبستنی وشکلات ومیوه و . . . . میاد. قیاس = تعمیم = همسان = مثل هم میدانند. سُم ( لهجه لبنانی ) . سُمّ الخیاط: سُراخ سوزن خیاطی. سَمِّ: "بسم الله الرحمان الرحیم" را بگو. . . .
سُم/ s�m :نقب، جای زمستانه ی گوسفندان درون تپه سار. مانند: گنگو گفت که داشته اند گله را می برده اند به سُم. کلیدر محمود دولت آبادی
سُم/ s�m :نقب، جای زمستانه ی گوسفندان درون تپه سار. مانند: تا اینجای کلام، عمد مندلو چندان روی خوش نشان او نداده بود، با این همه گل محمد نمی توانست نیمه کاره و جواب نستانده برخیزد و از سُم مندلو بیرون برود. ... [مشاهده متن کامل]
کلیدر محمود دولت آبادی سُم: جایی را نیز گویند که در زمین یا در کوه بکنند و چنان سازند که درون آن توان ایستاد و خوابید، هم چنان که مرتاضان و درویشان از برای خود و چوپانان به جهت گوسفندان سازند. لغت نامه ی دهخدا زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی انتشارات دانشگاه تهران
�سم� . که [درفارسی سُم درپهلوی �سومب �دراوستایی �سُفه �درسانسگرین �شپه �] ( فرهنگ نظام ج3 ) می باشد برخاسته از �سُنب � است . [این قاعده درزبان فارسی شناخته شده است که �نون�و�یا� را درآخرکلمه با میم تشدیدار عوض می کنند ، چنانکه دنب ، سُنب ، وخُب را دُم وسُم وخُم می گویند ] چارشَمبَه، چاهارشَمبَه چهارشنبه ( ابدال ن به م ) ( گویش بلیجانیبنظر می رسد واژه �سم � ازاَسمَجَتَa - samjata: درسنسکریت بعنوان ریشه زبانهای هندواروپایی وازجمله فارسی گرفته شده که بمعنی نمایان نشده - ظاهزنشده می باشد و�ا�ازادات نفی است وبدون �اَ� سَمجَتَ amjataبمعنی پوشیده ومخفی می شود. ... [مشاهده متن کامل]
واژۀ سَم :sam درسانسکریت:� سالم � ( دکترجهانشاه درخشانی دردانشنامۀ کاشان ) واژه سنب نیز ازواژه �سمج� واین واژه نیز ازواژه �سمجک� گرفته شده که به شکلهای سُمچه وسُمچ وسُمچک نیزخوانده می شود سم :مخفف سمچ ( فرهنگ نظام . ج3 ) و سنب نیز خود از سمج، سمچ، سمچه: ( فرهنگ نظام . ج3 ) سُمب ، سُمج بروزن تند ، سمچه ، سُمجه ( نوبهار ) ، ( فرهنگ لغات الفرس پنج بخشی ) ، سنبچه ( نوبهار. ج 2 ) سمنچه. ( آنندراج ) ، سمچک، سمجک ( لغات الفرس اسدی ) سم و سمچ ( فرهنگ رشیدی ) گرفته شده است . درفرهنگهای لغات معنی این واژه چنین آمده است : سم : دومعنی دارد :اول خانه ها باشد کنده برزیزمین . دوم :ناخن چارپایان ( صحاح الفرس ) سمه: غرواشه، دهار، ( دهخدا ) سُمج: مثقب ؛ پرماه . مته . ( ناظم الاطباء ) ، وهرچیزی که سوراخ کنندبه آن چیزی را ( ناظم الاطباء ) . سنب. [ سُمْب ْ ] ( اِ ) سم چارپایان. ( برهان ) ( جهانگیری ) . سم ستور. ( آنندراج ) ، [ سُم ْ ب َ /ب ِ ] سنبه. - . آلتی که بدان آسیا را تیز کنند. ( آنندراج ) ( شرفنامه ) ( انجمن آرای ناصری ) ( ناظم الاطباء ) ، سنبه: ( سُ بَ یا بِ ) ( اِ. ) = سمبه ( فرهنگ معین ) ، سمج:نقب یعنی سوراخ کردن ، وسمجه حفره زده به زیرزمین وخانه نیز باشد ( فرهنگ لغات الفرس پنج بخشی ) سمج:سوراخ ، حفره، ، ، نقب ( فرهنگ قواس ) سُم ( به وزن قم ) : معروف است . خانه زیرزمینی که دربیابانها جهت مسافران وگوسبندان کنند ( فرهنگ جعفری ) ، پناهگاه زیر زمینی ، سم: آغل گوسفندان ، سمج ( فرهنگ معین ) ، سمج، سمچ، سمچه: اطاق زیززمین که محل نگهداری حیوانات اهلی یا برای شب ماندن مسافران یا محبس مقصران باشد ( فرهنگ نظام ج3 ) ، سمج: نقب وحفرباشد ( فرهنگ قواس ) سُمب ، سُمج بروزن تند ، سمچه ، سُمجه، بروزن سفره : زندان دزدان که برزیرزمین یا بالای کوه سازند . ( فرهنگ نوبهار ) وسمجه حفره زده به زیرزمین وخانه نیز باشد ( فرهنگ لغات الفرس پنج بخشی ) سُم ( فرهنگ رشیدی ) همان سمچ مرقوم باشد بمعنی خانه زیرزمینی که دربیابانه ودهها بجهت مسافران سازند خانة زیرزمینی جهت درویشان، سردابۀ زیرزمین، که زندان دزدان باشد، وگاهی دربیابان سازندبرای مسافران ( فرهنگ رشیدی ) ، سنبچه :خانه زیرزمینی ( نوبهار. ج 2 ) سمه:کُنج:چون گوشه باشد درجایی ، بیغوله وبیغله نیز گویندش ( لغات الفرس سمچ:به ضم وجیم پارسی :سوراخ کرده وکافت به زیرزمین آگنده. ( منتهی الارب ) ، خانه ٔ زیرزمین را گویند که در کوه و صحرا جهت درویشان و خوابیدن گوسفندان کنند. ( برهان ) ( فرهنگ جعفری ) ، محل لشکریان ( فرهنگ نظام ) سقف خانه. ( ناظم الاطبا ) سمه: راهی که در زیر زمین از جائی به جائی سازند. ( ناظم الاطباء ) سُمج = زندان زیرزمینی ( فرهنگ گنج آویز ) . خانه ٔ زیرزمین که آنرا سمنچه نیز گویند. ( آنندراج ) . گوشه و بیغوله ٔ خانه و زاویه. ( ناظم الاطباء ) . کردی �کونج � ( گوشه ) . ( حاشیه ٔ برهان ) سمج. [ س ُ ] ( اِ ) جایی را گویند در زیرزمین یا در کوه بجهت درویشان و فقیران یا گوسفندان بکنند. ( برهان ) . سُم :خانه ها باشد به زیرزمین کنده ( لغات الفرس اسدی ) نهان کرده پوشیده مخفی . ۴ - مدفون دفین درخاک فرو برده . ۵ - نگار کرده ملون منقش . ۶ - مغزدار میان پر. ۷ - سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده . ]فرهنگ لغت دهخدا، . سنب :دخمه ، گنبذ ( دهخدا ) سمه : دهار، ( دهخدا ) ، سنبه. ) . || سقف خانه. ، انگور سیاه. ، زنبورسیاه، مته وپرماه وهرچیزی که سوراخ کننبه آن چیزی را ( ناظم الاطباء ) . ای که از کنکاش درمورد �سنب � یا �سم � یا �شنب�می توان گرفت این است که واژه های سُنب ، شنب ، دخمه ، عجوز ، طربال ، پاتیل ، پاتله ، ، صیصه ، کافت . ، آگنده ، حشو روزن: سوراخی که شعاع آفتاب از راه آن درون خانه درآید. سوراخ. ( آنندراج ) آهون. ( اِ ) رخنه و راه و مجرائی که زیر زمین کنند. نقب. سُمج. سُمجه : آهون. ( دهخدا ) نقب. [ ن َ] ( ع اِ ) سوراخ. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . نغم. سوراخ عمیق بزرگ نافذ. ( ناظم الاطباء ) . ثقب. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) . راهی که در زیر زمین از جائی به جائی سازند. ( ناظم الاطباء ) . سمج. آهون. ( یادداشت مؤلف ) . راهی که پنهان ازچشم مردم و محافظان در زیر زمین تعبیه کنند تا از آن راه به جای مورد نظر داخل شوند و چیزی بدزدند. ج، انقاب، نقاب. سمج: سردابه بزیر زمین که زندان دزدان باشد. ( آنندراج ) زندان که در بالای کوه برای محبوسین سازند. ( آنندراج ) غار: لغت نامه دهخدا:غار. ( ع اِ ) سوراخ در کوه. ( دهار ) . دره و شکاف کوه. ( برهان ) ( دستور اللغة ) . سوراخ کوه. ( مهذب الاسماء ) . سمج که در کوه باشد. شکاف کوه که به خانه مانند باشد تاموره، دخمه ، سوراخ. ، گوراب ، گورابه، حفر ، کنج ، زاویه ، سردابه ، قبه، گنبد ، ناووس ، صومعه ، خانقاه ، رباط، تکیه ، نهل ، منهل ، . کاره ( ازریسه کره ) ، لغت نامه دهخدا، غار: لغت نامه دهخداغار. ( ع اِ ) سوراخ در کوه. ( دهار ) . دره و شکاف کوه. ( برهان ) ( دستور اللغة ) . سوراخ کوه. ( مهذب الاسماء ) . سمج که در کوه باشد. شکاف کوه که به خانه مانند باشد پاتیله. [ ل َ/ ل ِ ] ( اِ ) طنجیره. ( فرهنگ اسدی ) . لوید. پاتیل خرد. پاتیلچه. فاثور. ( منتهی الارب ) . طنجره. ( اوبهی ) . طنجیر. تیان. پاتله. هیطله. دیگ حلواپزان ، فاثور ( لغت نامه دهخدا ومغاک ، کفر امثالهم مترادف همدیگرویا به نوعی رابطه مفهومی ومحتوایی دارندویانوع خاصی از سُنب ویا بخشی ازآن را می رسانند واکثرأدرحوزه اماکن موردتکریم ومراسم آئینی ومرگ وتدفین ، معنا می شوند . یکی ازاشکال کاربری �سم یا شنب� کاربری آن به شکل �شم یا شنب است مرحوم دهخدا وتعدادی ازلغت شناسان شنب را گنبد ، طاق وقبه و تعدادی ازصاحب نظرا ن واژه شنب را دارای ریشه مغولی وبه معنی بهشت دانسته اند . درفرهنگ نسبتا قدیمی آنندراج پیرامون معنی شنب چنین نگاشته شده است :شَنب بروزن خَنب یعنی خم به معنی گنبد است . شنب غازان –نام گنبد غازان درتبریز که سلطان محمودغازان ابن ارغن خان ( ارغون ) ساخته ارتفاع آن را یکصد وبیست گز وقطرش را شصت گز نوشته اندکه اکنون خراب است. شنبه نام اولین روزازایام هفته است وتا شش روزمکرر می شود ، آن را شنبد با دال نیز گفته اند. . . . . وگفته اند شنبد بوزن ومعنی گنبد بوده
سَمیدن. سَماندن چیزی/جایی. ذهراگینیدن جایی/چیزی.
سُم در پهلوی سمب sumb بوده است .
شرنگ=sharang
کَف پای بعضی از حیوانات که پای آنها را از آسیب دیدن حفظ میکند.
قسمت زیرین پای بعضی از حیوانات گیاه خوارمانند:گاو، گوسفند، اسب و. . . که باعث می شود هنگام چریدن و راه رفتن و غذا خوردن در زمین های زبر پای آنها را از هرگونه آسیبی حفظ کند.
سم ( toxic ) : [ اصطلاح آکواریم]به هر ماده و یا موجود زنده ای که به ماهیان چه تدریجی و یا سریع آسیب رسانده و موجب بیماری یا مرگ آنها شود در نگاهداری آکواریوم گویند
سم به معنی آب مرگ آور ، سم کوتاه شده ی کلمه سومر است و منظور سرزمین سومر است که به دلیل شوره زار بودن زمینهای کشاورزی و آلوده شدن آبهای شیرین باعث تضعیف اقتصاد و شکست تمدن سومر شد.
زهر ، شرنگ
در زبان آذری به کیسه زهر ی که در کبد وجود دارد اود ( Od ) گفته می شود که به معنی سم می باشد همچنین به زهر مار ( آق ) گفته می شود اصطلاح "ایچوا آق قاتیم" یا "ایچوا زَهَر قاتیم" در ترکی معروف است و همچنین ایلانا آق ویرن ( زهر دهنده به مار ) اسم حیوانی است . همان طور در زبان هندی به مار ( saanp ) و در زبان پشتو ، و سندی به مار "سانپ " گفته می شود که به نظر می رسد با واژه ( سم ) هم ریشه باشند که سم به معنی زهر و مسموم کسی که به او سم داده باشند . ... [مشاهده متن کامل]
سم در لغت عربی : سموم در لغت به معنی باد سوزانی است که گوئی در تمام روزنه های پوست بدن انسان نفوذ می کند زیرا عرب به سوراخهای بسیار ریز پوست بدن ، مسام ، می گوید و سموم نیز به همین مناسبت بر چنین بادی اطلاق می شود و ماده سم نیز از همان است چرا که در بدن نفوذ کرده و انسان را می کشد یا بیمار میسازد .
سَم در زبان لری هم به معنای ترس است وهم به معنی زهر و ماده کشنده .