سلک

/selk/

    string for pearls
    range
    category
    class
    coterie
    order
    school
    [o.s.] string for pearis

پیشنهاد کاربران

طه
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّىٰ
ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﺘﺮﻱ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ، ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ [ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪﺗﺎﻥ ] ﺭﺍﻩ ﻫﺎﻳﻲ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩ ، ﻭ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﻲ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ ، ﭘﺲ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺍﻧﻮﺍﻋﻲ ﺍﺯ ﺭﻭﻳﻴﺪﻧﻲ ﻫﺎﻱ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ . ( ٥٣ )
...
[مشاهده متن کامل]

امروزه سِلِک در مازندران معنای قدیمیش زیاد کاربرد نداره و معنای پرکاربردش *بچه* هست
رشته - نخ - رده - قطار - صف - راه - روش
جزو
- رشته
- نخ
اتابک حسن موسس حکام لر شبانکاره
ایل حسنکی ایل بختیاروند قوم لر
طوایف
شقاقی
شوهان
کلار
گهوران *کی وران - گوران *
حیدری
جافر
آسترکی
کوشکی
رشان *رشنو - رشوند *
کردلی بزرگ *کردالو *
کردلی
جلکی
مهرانی
بجنوی *بجنوردی *
. .
. .
با اندوه فراوان از کاستی واژه نامه آبادیس
سلک
سلک . [ س ُ ل َ ] ( ع اِ ) کبک بچه خواه کبک دری باشد و خواه غیر آن . ( برهان ) . کبک بچه . ( دهار ) ( جهانگیری ) . کبک بچه یا بچه ٔ سنگخوار. ( آنندراج ) .
...
[مشاهده متن کامل]

سلک . [ س ِ ل َ ] ( اِ ) حبوبات از قبیل : عدس و نخود و ماش و لوبیا و جز آن . ( ناظم الاطباء ) .
سلک . [ س ِ ] ( ع اِ ) ج ِ سِلکَة، رشته و رشته ای که بدان دوزند. ( منتهی الارب ) . رشته را گویند عموماً و به معنی رشته ٔ مروارید و رشته ٔ سوزن باشد خصوصاً. ( برهان ) . ریسمانی باشد که مروارید در آن کشیده باشند. ( اوبهی ) . رشته ٔمروارید. ( دهار ) ( غیاث ) ( السامی ) . رشته ٔ مروارید و رشته ٔ سوزن و صف و قطار. ( ناظم الاطباء ) :
دست و طبعش در ثنا و مدح شاه
سلک و عقد لؤلؤ گوهر کشید.
مسعودسعد.
در کتاب محکم . . . لاَّلی این سه اسم متعالی را در یک سلک نظم داده است . ( چهار مقاله ) . و مصالح بلاد از سلک نظم . . . متفرق گردد. ( سندبادنامه ص ٥ ) . بوجوه حیل و انواع علل سلک جمعیت و موافقت ایشان . . . ( ترجمه تاریخ یمینی ص ٣٧٨ ) . در سعت ولاو سلک هواء جانب او است . . . ( ترجمه تاریخ یمینی ص ٢١٨ ) .
چو شد پرداخته در سلک اوراق
مسجل شد بنام شاه آفاق .
نظامی .
وقت تکوین ارواج طایفه ای را در سلک سعدا کشیده است . ( جهانگشای جوینی ) . در سلک صحبت چنین ابلهی . . . مبتلا گردیده است . ( گلستان سعدی ) .
نه بی او عیش میخواهم نه با او
که او در سلک من حیفست منظوم .
سعدی .
دوش در سلک صحبتی بودم
گوش و چشمم بمطرب و ساقی .
سعدی .
و آنکه در بحر غوطه می نخورد
سلک درّ و گهر کجا یابد.
ابن یمین .
♦ سلک جواهر یا سلک لاَّلی ؛ عقد. رشته ٔ مروارید.
۩ عقد دندانهای محبوب .
◄ علاقه .
◄ راه و طریق . ( ناظم الاطباء ) .
◄ شیری که اول از پستان ناقه دوشیده شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) .
سلک . [ س ِ / س َ / س ُ ] ( اِ ) ناودان . ( برهان ) ( رشیدی ) ( آنندراج ) . ناودان و ناو مجرای کوچک آب . ( ناظم الاطباء ) .
◄ جویی که دارای آن مقدار آب باشد که آسیاب را بچرخاند. ( ناظم الاطباء ) .
سلک . [ س َ ] ( ع مص ) پاسپر کردن جای را. ( منتهی الارب ) .
◄ درآوردن دست خود را در جیب . ( منتهی الارب ) .
◄ درآوردن چیزی در چیزی . ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) .

فرهنگ معین
سلک
( سُ لَ ) [ ع . ] ( اِ. ) 1 - کبک بچة نر. 2 - بچة سنگ خوار.
( س یا سَ ) ( اِ. ) آبراهه ، ناودان .
( س ) [ ع . ] ( اِ. ) 1 - نخ ، رشته ای که چیزی را بدان بکشند. 2 - صف ، رده .
( سَ ) [ ع . ] ( مص م . ) 1 - در کشیدن چیزی در چیزی . 2 - ملازم شدن با چیزی .

گروه یا گروپ
مثلا گیلانی عرفی شیرازی را به خان خانان سپهسالار ادب پرور جلال الدین محمد اکبر گعرفی نمود و از آنجا در سلک مداحان ویژه اکبر شاه در لاهور در آمد

بپرس