واژه سلطنت معادل ابجد 549 تعداد حروف 5 تلفظ saltanat نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: سلطنة] مختصات ( سَ طَ نَ ) [ ع . سلطنة ] آواشناسی saltanat الگوی تکیه WWS شمارگان هجا 3 ... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ واژه های سره فرهنگ فارسی هوشیار واژگان مترادف و متضاد
ملک رانی ؛ سلطنت : از آن بهره ورتر در آفاق کیست که در ملکرانی بانصاف زیست ؟ سعدی. و رجوع به سلطنت راندن و شاهی راندن ذیل همین ماده و ملک راندن و ملکرانی شود.
واژه سلطنت کاملا پارسی است چون در عربی می شود الملکیة در ترکی مارشی این واژه یعنی سلطنت صد درصد پارسی است.
شهریاری
تاجداری. ( حامص مرکب ) تاجوری. پادشاهی. عمل تاجدار : همچنین در تاجداری و جهانداری بپای همچنین در ملک بخشی و جهانگیری بمان. فرخی. تا چو هدهد تاجداری بایدت در خلق دل طوطی آسا طوق آتش کم نخواهی یافتن. ... [مشاهده متن کامل]
خاقانی. ای مهر نگین تاجداری خاتون سرای کامکاری. نظامی. گل چون رخ لیلی از عماری بیرون زده سر بتاجداری. نظامی. تاجوری. [ تاج ْ وَ ] ( حامص مرکب ) تاج داری. سلطنت. پادشاهی کردن. بزرگی : تاجوری یافت تخت و ملکت ایران تا ز برش سیدالانام برآمد. خاقانی. عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را در مملکت حسن سر تاجوری بود. حافظ.
ملکت
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش پارسى نیست اما سرچشمه اش پارسى ست. واژه ى شاریتا/شاریتاه Sharita/Sharitah در پهلوى : پادشاه ، شاه ، سلطان ، فرمانروا ، تازیان ( اَرَبان ) این واژه را برداشته و معرب ساخته اند ( ش - س ، ر - ل ، ت - ط ) و به صورت سلیط/سلیطة ... [مشاهده متن کامل]
درآمده سپس آن را بر وزن فعیل تصور کرده ریشه سه حرفى س. ل. ط را از آن بیرون کشیده اند و ساخته اند: سَلَطَ ، یسلط ، تسلط ، مسلط ، تسلیط ، سلطان ، سلطنت و . . . !!!! همتایان دیگر این واژه در پارسى اینهاست: پادشاهى Padshahi ، شاهى Shahi، شاهنشاهى Shahanshahi ، کیانى Kiyani ( شاهى ) ، بَگانى Bagani ( پهلوى: خدایگانى ، شاهنشاهى ) ، شهریارى Shahryari ، کامهنجامى Kamhanjami ( پهلوى: فرمانروایى ، پادشاهى ) ، تاگورىTagvari ( پهلوى: تاجورى ، پادشاهى، داشتن تاج و تخت ) ، خدیوى Xadivi ( پهلوى: فرمانروایى ، پادشاهى ، شهریارى )