سِلپ در لری ولکی به دریافت و پنداشت پَز پَز و تُفالِه است.
سلپ چای .
سلپ کاه.
ودریافت و پنداشت گُنجیده ها رانیز دارد ؛
سلپ دمنوش ها.
سلپ آبگوشت.
سلپ عدسی.
سلپ نُخُودآپ.
لباس
جامه
پوشش
دستی سلب خلل ندیده
برد از پی آن سلب دریده
آنگه سلبی که داشت در بند
پوشید در او به عهد و سوگند
✏ نظامی
سلیح و سلب داد خواهنده را
قوی کرد پشت پناهنده را
✏ نظامی
سلبهای زربفت نادوخته
سپرهای چون کوکب افروخته
✏ �نظامی�
" سِلپِ باری ":سلب حملی.
" سِلپ نهادی ": سَلب وضعی.
سلیم
سلب: ناپذیری، رد
سُلب در لکی یعنی تفاله
سَلَب: جامه، لباس مازاد برای سفر: ( زاد و سَلَب بر ناقه ی طلب نهادم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
منع، نفی
not علامت "سلب" به طور کلی است.
سلب کردن : محدود کردن
سَلب
واژه ای ایرانیِ اَرَبیده - اوروپایی هَمریشه با :
اِنگِلیسی : self
آلمانی : selbst
فسق نابارور
محروم
خودداری
سلب : جامه ، جامه ی سیاه ، لباسی که از بدن مرده بیرون آورده می شود .
رفت و برداشت یک به یک سلبش
دق مصری عمامه قصبش
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 531 )
جدایی ، فرقت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)