سلب

/salb/

    negation
    privation
    taking away
    divesting
    abdication

فارسی به انگلیسی

سلب اختیار از کسی کردن
to divest (or deprive) someone of his powers

سلب شدن
to be taken away, to lapse

سلب شدن حق
lapse

سلب صلاحیت
disqualification

سلب صلاحیت کردن
disable, disqualify, disbar, incapacitate

سلب مالکیت
dispossession

سلب مالکیت کردن
expropriate

سلب نشدنی
inalienable

سلب کردن
deprive, to take away

سلب کردن مسئولیت
abdicate

مترادف ها

negation (اسم)
نفی، سلب، خنثی سازی

deprivation (اسم)
محرومیت، حرمان، سلب، محروم سازی، انعزال

divestment (اسم)
سلب

divestiture (اسم)
سلب

پیشنهاد کاربران

سُلب در لکی یعنی تفاله
سَلَب: جامه، لباس مازاد برای سفر: ( زاد و سَلَب بر ناقه ی طلب نهادم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
منع، نفی
not علامت "سلب" به طور کلی است.
سلب کردن : محدود کردن
سَلب
واژه ای ایرانیِ اَرَبیده - اوروپایی هَمریشه با :
اِنگِلیسی : self
آلمانی : selbst
فسق نابارور
محروم
خودداری
سلب : جامه ، جامه ی سیاه ، لباسی که از بدن مرده بیرون آورده می شود .
رفت و برداشت یک به یک سلبش
دق مصری عمامه قصبش
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 531 )
جدایی ، فرقت

بپرس