واژه سلاح
معادل ابجد 99
تعداد حروف 4
تلفظ selāh
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَسلِحَة] ( نظامی )
مختصات ( س ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی selAh
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
سلح/سلاح=زره/زداه/سناه/سنیه/زناه/زنیه/زین/زَی/پولات/زده/افزار/ابجار/
بگمانم که سلاح معرب زداه/جتاه باشد
ēn ast ān zay ī ātaxš homānāg sōzišnīg
اینست ان زی ( سلاح ) اتش هماناگ سوزشنیگ
گزیدگ زادسپزم
آتشبار
نبردافزار
آنک چشمانی که خمیرْمایه ی مِهر است!
وینک مهر تو:
نبردافزاری
تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم.
شاملو
تفنگ، جنگ افراز
ساز جنگ . [ زِ ج َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سلاح . ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) . || عُدّت . ( دهار ) . رجوع به ساز شود.
در پارسی میانه واژه snah به معنی سلاح بوده
جنگ ابزار / ستیز ابزار ( برای زد و خوردهای خونین کم شمارتر در خانه و خیابان و نه در پیشانی های جنگ های بزرگ ) دربرگیرنده ی ستیز ابزارهای گرم و سرد
سِلاح
گُمانه ای دیگر : سِلاح : سِل - آح
سِل : این سِتاک بسیار همانند با سیل در سیلی = تو گوشی ، چَک و به نمایان همریشه با واژه ی آلمانی Schlag : Schl - ag ( شلاگ ) به مینه ی ضربه است ، ag - : پسوند نامساز
... [مشاهده متن کامل]
پسوند - آح هم به مانند - آه در گُناه نامساز است :
گُناه : گُن - آه ( آح )
با این بُرهان آوری می توان انگاشت که " سِلاه " به این شکل پارسی است.
با این نمونه می توان هتا پنداشت که سِلاخ که از آن واژه های " سَلّاخ و مَسلَخ " برساخته شده اند از بنیاد پارسی ست .
حربه
سِلاح
می تَوان زینال : زین - آل هَم گُفت.
زینفزار.
قور
سلاح های ابتدایی
《 پارسی را پاس بِداریم 》
سِلاح
واژه ای پارسی وَلی جوری اَرَبیده گَشته که بازشِناختِ بُنیاد آن بِسیار دُشوار اَست :
سِلاح : سِل - آح
سِل = زِن < زَن اَز زَدَن
- آح = - آک / آل پَس وَند نام ساز
... [مشاهده متن کامل]
سِلاح ~ زَناک = اَبزارِ زَدَن
سِلاح ~ زَنال = اَبزارِ زَدَن
یا زَنَن : زَن - اَن : اَز زَن بُن کارپایه یِ زَدَن یا زَنیدَن وُ
پَس وَندِ - اَن اَبزار ساز دَر واژه هایِ : تاوَن ، سوزَن ، هاوَن ، دَرزَن ، بیزَن دَر بادبیزَن یا آردبیزَن ( بیختَن / بیزیدَن ) . . .
این واژه ایرانی است و همخانواده با واژه سلحشور است و ناگبته نماند که بیش از هفتاد درصد عربی ، ایرانی است و بسیاری از واژه های عربی نما ، ایرانی هستند و ریشه در واژه های اوستایی و پهلوی و . . . دارند ، مانند واژه های قاضی ، وزیر ، جنایت و . . .
تفنگ، جنگ افزار، ابزارجنگ، اسلحه
حکیم فردوسی گاهی واژه سلیح را بجای سلاح بکار میبرد
وسیله ای که بتوان با ان جنگید
اسلحه
جنگ افزار، رزم افزار، جنگاچ، رزماچ، آیُود، جنگینه، رزمینه
وسیله ی جنگ
( = جنگ افزار ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کانْس ( اوستایی: کانْستَرَ )
ساسْت ( سنسکریت: ساسترَ )
آیود ãyud ( سنسکریت: آیودهَ )
کایار ( سنسکریت: کالَراتْری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)