سِل: بیماریِ شُش، شُش - گندیدگی، شُش - تفتگی، جگرتفتگی
واژه سل
معادل ابجد 90
تعداد حروف 2
تلفظ sal
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسمsol پهلوی [قدیمی]
مختصات ( ~ . ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی sel
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
معادل ابجد 90
تعداد حروف 2
تلفظ sal
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسمsol پهلوی [قدیمی]
مختصات ( ~ . ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی sel
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
سِل ب زبان سیستانی 💙💜💜💜معادل پارسی نگاه
سل یک کلمه پهلوی ساسانی است که به معنی مدفوع حیوانات بوده است همین کلمه هنوز هم در زبان کوردی به کار می رود. مترادف سل: ریخ، سرگین، پشکل، قشپل، گوو است، و در زبان فارسی مترادف: مدفوع، براز، پلیدی، سرگین، فضله، گه، نجاست
معنی: باطری، پیل، خانه، حفره، سلول، یاخته، حجره، زندان تکی، سلول یکنفری
معانی دیگر: ( زیست شناسی ) یاخته، ( در زندان ) اتاقچه، سلول زندان، زندان یک نفری، ( در حزب و غیره ) کوچکترین واحد سازمانی، ریز یکان، خانقاه کوچکی که به دیر بزرگی وابسته باشد، حجره ی راهب، اتاقک شخصی تارک دنیا، کلبه ی شخص معتکف، حفره ( مثلا هر یک از حفره های شانه ی عسل و یا خلل و فرج استخوان ) ، کیسه، تخمدان، فرورفتگی در اندام گیاهی یا حیوانی
... [مشاهده متن کامل]
معانی دیگر: ( زیست شناسی ) یاخته، ( در زندان ) اتاقچه، سلول زندان، زندان یک نفری، ( در حزب و غیره ) کوچکترین واحد سازمانی، ریز یکان، خانقاه کوچکی که به دیر بزرگی وابسته باشد، حجره ی راهب، اتاقک شخصی تارک دنیا، کلبه ی شخص معتکف، حفره ( مثلا هر یک از حفره های شانه ی عسل و یا خلل و فرج استخوان ) ، کیسه، تخمدان، فرورفتگی در اندام گیاهی یا حیوانی
... [مشاهده متن کامل]
قرحه ای است که در ریه بهم رسد به سبب ریختن نزله حار حاد بدان، لازم آن است که تب رقی و لاغری بدن و در لغت سل به معنی هزال است از قبیل تسمیّه شیء به اسم لازم
سل ( Cells ) [اصطلاح پاراگلایدر]: احجام درون یک بال که توسط دیواره ها و سطح بالایی و پایینی یک بال از یکدیگر مشخص و جدا شده اند
سِل :[اصطلاح صید ] روغنی است که به بالای لنج مالیده می شود.
نردبان و وسیله بالا رفتن در زبان لری ، گویش ایل بویراحمد
سل پنجمین نت موسیقی و یک مدل ویلن است و برای شروع نت ها از کلید. سل. استفاده میشوو
سُل به معنای خورشید
در زبان گیلکی سَل به باتلاق و مرداب گفته میشود.
سِل: پسوند ترکی شباهت ( همانندی ) و معادل فارسی آن ( دیس ) مثل: آبادیس!
مثل: ایرانسِل، آیسِل!
مثل: ایرانسِل، آیسِل!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)