سفیر

/safir/

    ambassador
    envoy
    legate

فارسی به انگلیسی

سفیر و کارمندان سفارت
embassy

سفیر واتیکان
nuncio

سفیر کبیر
ambassador

مترادف ها

ambassador (اسم)
سفیر، ایلچی، پیک، مامور رسمی یک دولت

embassador (اسم)
سفیر، ایلچی، سفیر کبیر

legate (اسم)
سفیر، ایلچی، فرماندار، نماینده تام الاختیار، نماینده پاپ

پیشنهاد کاربران

واژه سفیر
معادل ابجد 350
تعداد حروف 4
تلفظ safir
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: سُفَراء]
مختصات ( سَ ) [ ع . ] ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
سپیر
سفیر یک خودروی نظامی چندمنظوره ۴×۴ ساخت ایران است. این خودرو ساخت صنایع خودرویی فتح است.
از این خودرو در سال ۲۰۰۸ به طور رسمی رونمایی شد. وزیر دفاع ایران در مراسم رونمایی خودروی سفیر گفت که طی امسال ۳۰۰۰ دستگاه از این خودرو ساخته شده است و صنایع فتح هر سال ۵۰۰۰ دستگاه دیگر از این خودرو را تحویل خواهد داد.
...
[مشاهده متن کامل]

سفیرسفیرسفیرسفیرسفیرسفیر
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/سفیر_(خودرو)
دسبان
سَفیر: ( سیاسی ) نماینده، فرستاده
کردی: باڵیۆز
کُردی: باڵوِیز
کوردی: بالوِیز
رایزن
سفیر به معنی پیک، قیس بن مسهر صیداوی از یاران امام حسین علیه السلام و پیک ایشان برای کوفه بوده است
سفیر از ماده سفر ( بر وزن قمر ) گرفته شده و سفر در اصل به معنی پرده برداری از چیزی است ، و لذا به کسی که میان اقوام رفت و آمد دارند تا مشکلات آنها را حل کنند و از مبهمات پرده بردارند سفیر گفته می شود ، به شخص نویسنده نیز سافر می گویند چرا که پرده از روی مطلبی بر می دارد .
نماینده سیاسی
نمونه:
آنچه در زیر آورده ام، گفته های � آناتولی آنتونوف�، نماینده سیاسی ( سفیر ) روسیه در �اَتازونی� ( �ایالات متحد� ) است
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/02/blog - post_841. html
فرسته
جمع سفیر : سفرا
فرستاده 🍶🍶
کاربرد در جمله :
پس سفیری به بارگاه پادشاه فرستاندند به همراه هدایای بسیار
فرستاده و نماینده ی یک مقام ارشد به مکان و محلی دیگر برای بیان نقطه نظرات و بلعکس
" پتامبر " در پهلوی و پارسی به معنای سفیر است .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس