سفید کردن


    blanch
    bleach
    tin
    whiten
    to whiten
    to plaster with gatch
    to in (as copper vessels)

فارسی به انگلیسی

سفید کردن با اهک
lime

سفید کردن مو
gray

مترادف ها

whiten (فعل)
سفید شدن، سفید کردن

bleach (فعل)
سفید شدن، سفید کردن

whitewash (فعل)
سفید کردن، ماست مالی کردن، سفید کاری کردن

blanch (فعل)
سفید شدن، رنگ پریده کردن، سفیدکردن، سفید پوست کردن، رنگ چیزی را بردن، رنگ پریده یا سفید شدن

پیشنهاد کاربران

سفید کردن:[ اصطلاح زنبور داری]وقتی یا بدلیل شربت ما یا شهد در طبیعت ذخیره در کندو زیاد شود. زنبور ها شروع به ترشح موم می کنند که به آن سفید کردن می گویند.

بپرس