سفر

/safar/

    travel
    journey
    expedition
    book
    volume
    hegira
    run
    sally
    swing
    trip
    voyage

فارسی به انگلیسی

سفر اعداد
numbers

سفر اکتشافی
quest

سفر با قایق پارویی
row

سفر به خیر
bon voyage

سفر پرهزینه رفتن به خرج دولت
junket

سفر پیاده
trek

سفر تفحصی
grand tour

سفر تفریحی
cruise, excursion, outing

سفر تفریحی و پرخرج
junket

سفر تند و کوتاه کردن
run

سفر در جستجوی ماجرا
quest

سفر دریایی
cruise

سفر دور و دراز
odyssey

سفر دوست و عیاش
jet-setter

سفر دیگر
next time

سفر رسمی و تجملی به خرج دولت
junket

سفر رفت و برگشت با تخفیف و محدودیت تاریخ حرکت
excursion

سفر رفتن
sally

سفر شغلی
tour

سفر طولانی
pilgrimage

مترادف ها

expedition (اسم)
سرعت، تسریع، سفر، اردوکشی، هیئت اعزامی

progress (اسم)
پیشرفت، حرکت، جریان، پیش روی، ترقی، گردش، سفر، تکامل

travel (اسم)
حرکت، جنبش، گردش، سفر، سیر، جهانگردی، مسافرت، سیاحت

volume (اسم)
توده، ظرفیت، جلد، کتاب، دفتر، سفر، حجم، اندازه، طومار، مجلد، درجه صدا

book (اسم)
فصل، کتاب، دفتر، سفر، فصل یاقسمتی از کتاب

tour (اسم)
ماموریت، نوبت، سفر، سیر، گشت، مسافرت، سیاحت

trip (اسم)
گردش، سفر، لغزش، سیاحت، سبک رفتن، لغزش خوردن

journey (اسم)
سفر، مسافرت، سیاحت

voyage (اسم)
سفر، سفر دریا

campaign (اسم)
سفر، لشکر کشی، یک رشته عملیات جنگی، مسافرت درداخل کشور

junket (اسم)
سفر، سفر تفریحی

pilgrimage (اسم)
سفر، زیارت، زیارت اعتاب مقدسه

traveling (اسم)
سفر، عمل پیمودن، عمل طی کردن

trek (اسم)
سفر، کوچ مسافرت با گاری

پیشنهاد کاربران

گردش؛درکشور ، در جهان ودر دور ویا نزدیک .
تور. جهانگرد. سفر ( سپری ) .
♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_travel به معنایِ به مسافرت ( - ِ - معمولاً طولانی ) رفتن، سفر کردن، مسافرت کردن و جُزین
ا↙️
#رهتاریدن ( rah. t�r. id. an )
یا:
#رهتاردن ( rah. t�r. d. an ) 👈�رَه ( همان �راه� است. ) تار ( ستاکِ برساخته از ریشه ٔ نیاایرانیِ - tar به معنای �گذشتن، رفتن، عبور کردن� ) - - دن ( نشانه ٔ مصدر )
...
[مشاهده متن کامل]

( پایینِ صفحه را ببینید. )
▪️مثال:
۱ - او بیش از هزار کیلومتر رَهتارید ( سفر کرد ) تا در جشنِ عروسیِ برادرش شرکت کند.
۲ - اگرچه دوست دارد بِرَهتارَد ( مسافرت کند، ) ولی به خانه اش هم بسیار عشق می ورزد.
🔺 توجه:
🔹� #travel� سفر، مسافرت
🔹� #رهتار ( rah. t�r )
▪️مثال:
۱ - گاهنامهٔ خورشیدی بر پایهٔ رَهتارِ ( سفرِ ) زمین به دورِ خورشید است، نه رَهتارِ ماه به دورِ زمین.
۲ - در رَهتار ( مسافرت ) بودم که خبرِ مرگِ ناگهانیِ عمویم را شنیدم.
🔸� #traveling مسافرت
🔸� #رهتارش ( رَهتارِش )
▪️مثال:
رَهتارِش با قطار را از رَهتارِش با هر تَرابرِ ( وسیلهٔ نقلیه ) دیگری بیش تر دوست داشتم.
🔹� #traveled� صفتِ جادهٔ پرتردد، صفتِ آدمِ زیادسفررفته
🔹� #رهتارده
▪️مثال:
آن ها زوجی رَهتارده به شمار می آمدند، به طوری که در ده سال به بیش از بیست کشورِ جهان رَهتارده بودند.
🔸� #traveler
🔸� #رهتارگر
� یا:�� #رهتارنده ( rah. t�r. ande )
▪️مثال:
۱ - رَهتارگران ( مسافران ) می توانستند در هر زمان که بخواهند بلیطِ خود به سنگاپور را لغو کنند.
۲ - آن ها چشم می کشیدند تا رَهتارَنده ای ( مسافری ) بیاید و اتاقی در مهمان پذیرِ کوچک شان اجاره کند.
۳ - رَهتارگری� در� شبِ� تاریکِ� دشت
همواره پِیِ�� پناه گاهی� می گشت
باران شد و رَهتار به آن دشت و دمَن
خوش نامده در منظر چشم آن زن
می گفت که رهتارِش در فصل بهار
آورده� بـرای� او� پشیمـــــانی� بار
رهتارده ای گفت چو رهتاریدی
باید که تو اسباب گُذر می چیدی!
سّراینده: مژگان حسن پور
🔹� #travelogue سفرنامه
🔹� #رهتارنامه
▪️مثال:
ناصر خسرو یکی از زیباترین رَهتارنامه ها را به زبانِ فارسی نوشته است.
🔸� #untraveled� صفتِ جادهٔ تردد نشده، صفتِ آدمِ سفرنرفته
🔸� #نارهتارده
� یا:�� #نارهتار ( n�. rah. t�r )
▪️مثال:
۱ - ما از جاده ای نارَهتار ( کم تردد ) به یزد رفتیم و از طبیعتِ بکر و زیبایِ استان های فارس و کرمان و یزد لذت بردیم.
۲ - یک نوجوانِ بی تجربه و نارَهتارده ( سفرنکرده ) با ما در یک کوپه افتاده بود، و با او مانندِ یکی از اعضایِ خانواده رفتار می کردیم.
🔹� ##to_outtravel سفر کردن به ماورای چیزی، تندتر از چیزی دیگر سفر کردن
🔹� #ورارهتاردن ( var�. rah. t�r. d. an )
یا: #وراتاردن ( var�. t�r. d. an )
🔸� #outtraveling
🔸� #ورارهتارش ( وَرارَهتارِش )
یا: #وراتارش ( وَراتارِش )
🔹� #pretravel�� حدّ فاصلِ کنش و عدمِ کنشِ یک کلید ( سوئیچ ) در جایگاهِ خود ( فن واژه )
🔹� #پیش رهتار ( پیش رَهتار )
🔸 #travelator
🔸 #رهتاران ( فشردهٔ �رهتاراننده� )
🔹 #traveler_check ( traveler's check )
🔹 #رهتار_چک
🔸 #travel_document
🔸 #رهتار_برگه
🔹 #to_overtravel
🔹 #بیش رهتاردن
🔸 #overtravel
🔸 #بیش رهتار
🔹 #to_undertravel
🔹 #کم رهتاردن
☑️ هم ریشه های دیگرِ جزءِ دومِ #رهتاردن ، #رهتار و #رهتارنده در زبان های ایرانی و هندی ایرانی اروپاییِ غیرِایرانی:
اوستایی� 👈�گذشتن، عبور کردن� ➖� - tar
اوستایی 👈 گذرگاه، معبر ➖ - vi - tāra
فارسی باستان��👈�گذشتن، عبور کردن ➖ vi - tar
فارسی میانه�� 👈�گذشتن� ➖� vitaštan
پارتی� 👈�گذشتن� ➖� - widar
فارسی میانه ترفانی� 👈�عبور کردن، گذشتن ➖� - wider
سغدی� 👈�روانه شدن�➖� - wyt'yr
سکایی� 👈��گذشتن ➖ - bitar
فارسی� 👈� گذشتن، گذاشتن، گذاردن، گُدار، تیر�
پشتو� 👈�رفته ➖�wlār
آسی� 👈��راندن، دور کردن ➖� t�run
آمره ای� 👈��گذشتن ➖� viardan
گورانی�� 👈�عبور کردن، گذشتن� ➖� - wiār
گورانی 👈 بیرون کردن، راندن ➖ tārin
سانسکریت� 👈�گذشتن، عبور کردن� ➖� t�rati
سانسکریت 👈 گذر ➖ t�ra
هیتی� 👈��فائق آمدن� ➖� - tarh ( u )
یونانی� 👈�هدف، نقطه ی پایانی ➖ τέρμα
لاتینی� 👈��پایان، مرز� ➖ terminus
پورواهندی ایرانی اروپایی ( پِهیا ) 👈��گذشتن، عبور کردن�➖� - ter
🔺نکته:
برای دیدنِ فعلی دیگر از این ریشه بروید به: to browse .
�������������������� ⏬⏬⏬
@JavidPajin�� 👈�� فرهنگِ ریشه شناختیِ نوواژگانِ همگانی و دانشی

حزقیال: این نام در عبری حِزِقیال hezeqyāl خوانده می شود.
سفر sefer این واژه در عبری به معنی کتاب است؛ می گویند سِفِر پیدایش، سفر خروج، سفر اعداد، سفر لاویان و سفر تثنیه.
تَرا گشتن
ترا به چمای از این سو به آن سو است
در انگلیسی هم از پیشوند ترا واژگان گوناگونی ساخته اند:
Travel, Transfer, Translate, Transit, Transport
همچنین این پیشوند رو در کارواژه ترابردن و تراریختن میبینیم
...
[مشاهده متن کامل]

از آنها واژگان ترابری و ترا ریخته ساخته شده
پس میتونیم بگیم:
سفر، مسافرت=تَرا گشت
سفر کردن، مسافرت کردن= تَراگشتن

برگرفته از {سپری کردن} در پارسی است.
این واژه سِپَس به عربی راه پِیدا کرده است و به {سَفَر} دِگَرگون شده است.
بِدرود!
همان گونه که کاربر گرامی آرش نوشته اند، واژه ی سفر گویش دیگری از واژه ی سپری کردی است.
به زبان سنگسری
بمه و بشو beneh o besho
کوچkoj
انجو اَنجوenjo anjo
جابِجا jabeja
زندگی سفر بجز آن نیست
آماده شدن بر خانه یار بجز آن نیست
جهان معجزه و نشان یار مهربان
هر چه هست نعمت یار بجز آن نیست
...
[مشاهده متن کامل]

گر شور و شوق هست در دل ودر دیار
بجز وصال یار صفائی در آن نیست
گر از سختی بر قله کوه ره
این بجز کمال من تو جفایی در آن نیست
گر مقلوب نفس میل به دنیا
ره به ملکوت و عرش در اینجا رهی نیست
زانکه در طوفان، دل به ساحل نجات
ز عبودیت در دولت عشق بجز امر یار رهی نیست
هدف سفر به میخانه و رو بسوی یار
این بجز مبارزه با نفس بر آزادی دوایی نیست
زندگی یک سفر به دور دورها و افقها
هر کس با ارزو و میل ونفس دیگر خبری نیست
زندگی سفر در یک دوران با پیمانه عمر
در این ره در دولت عشق دل آزاری نیست
پارسی سفر کوتاه به مانند سفر شهر به شهر دیگر
فریب این جهان خوردن بجز درماندگی اثری نیست

گذر
سپردن، بر عکس نظرات بی پایه ی بعضی از نظردهندگان در صفهات مجازی و اینجا، ربطی به واژه "سفر" در عربی ندارد. سپردن، سپاردن سرانجام از پروتو - ایرانی نشات گرفته ( "سپَر" ) که در اصل به معنای "تحویل دادن، به امانت گذاشتن" است. این واژه در پارسی میانه به حالت "سپورد" بوده و به معنای "انتقال یافته، هدایت شده". این واژه در پارتی به حالت "بیسپر" به معنای "سپردن" در فارسی نوین ( تحویل دادن ) ، همچنین در سغدی به حالت پشپر به معنای "ترتیب داده شده، تعمیر شده" است. در خوارزمی "بسپری" به معنای "به امانت دادن، تحویل دادن".
...
[مشاهده متن کامل]


هیچگونه پیوندی در میان *سپَر از پروتو - ایرانی و سامی "سفر" نیست. ریشه شناسی های بعضی در اینترنت ماجراجویانه، غلط و خنده دار هستند، که هیچگونه پسزمینه علمی ندارند و من درآوردی هستند. کمی مطالعه در کتاب های مربوطه این را بسادگی روشن می کند.

این واژه اربیزه شده ی واژه ی پارسیِ سپر هست
واژه ی "سفر"، پَرسونانه ( دقیقا ) برای این کاربرد، نه در اوستایی داریم و نه در پارسی میانه. برای رفتن و گشتن و راهی شدن و راهسپاری و راهنوردی و راهپیمایی واژه بسیار است، ولی هیچکدام ویژه برای بِگِرت ( مفهوم ) "سفر" نبوده و کاربردهای دیگری دارند. از پس از دوران تازشِ مسلمین به ایران نیز افسوسنمندانه واژه های تازی جای تهی این واژه ها را پر کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

سپردن، سپاردن سرانجام از پوروا ایرانی است که به چمار ( معنای ) سفر نیست و پیوندی به واژه ی عربی سفر ندارد:
سپردن = ""to give in charge, entrust to, deposit with"
برای جایگزین کردن بِگِرت ها ( مفاهیم ) چندین راهکار هستند، از واژه سازی بنا بر زبان الگو تا گرته برداری یک به یک از زبان همریشه.
کوتاه کنم:
خوشبختانه در سانسکریت، زبان خواهر پارسی باستان، همتای واژه ی "سفر" هستومند است ( وجود دارد ) ، که با پارسی نیز همریشه است. در سانسکریت این واژه، بنا بر بافتار دینی به چمار زیارت نیز هست. این واژه "یاترا" است. "یاترا" از ستاک یا - "آمدن، رفتن"، که با آی - ( آمدن، رفتن ) ، ستاک کنون آمدن همریشه است، ساخته شده پسوندِ - ترا که پسوند اسم فعل است که اقدام و فعالیت فعل را نشان می دهد. همین واژه در بافتار context دینی به چمار زیارت نیز به کار می رود.
بنابر تَرادیسِش های ( تغییر شکل ) زبان شناختی ، دستور زبان پارسی کنونی و واژه ی الگو، برابر پارسی "سفر" نیز از دو بخش ساخته می شود: آی - ( آمدن، رفتن ) پسوندِ - مان که برای ساختِ نام هایی که بیان گر کنش هستند به کار می رود، مانند در ساختمان، گفتمان، زایمان و دیگرها.
از اینرو در پارسی بنا بر گرته برداری از سانسکریت، می توان به جای "سفر" و" زیارت" گفت "آیمان". بنابربن، مسافر، زائر "آیمانگر" است.
Āymān = سفر, زیارت
Āymāngar = مسافر , زائر

همتای پارسی سفر، واژه ی زیبای سنسکریت یانا می باشد.
سَفر: نوشتن
سَفَر: ١. سفر، نورد، گشت و گذار، گشت، گردشگری، گردش، گذر، گذار، رهنوردی، رهسپاری، پیمایش، بازەپیمایی، بازەشکنی ٢. مرگ
سِفر: [نیز در دینِ یهودیت] کتاب؛ کتابِ بزرگ
واژه سپر
معادل ابجد 262
تعداد حروف 3
تلفظ sepor
نقش دستوری اسم
ترکیب [[پهلوی]] ( بن مضارعِ سپردن
مختصات ( س پَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی separ
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ لغت معین
واژه سپر در عربی رفت وتحقیر کرد شده سفر بهترین واژه جایگزین برای سفر عربی است.

برشبازه ( قطع مسافت )
رفتن
ما انسان ها بهمراه کل بطور جاودانه در سفر به سر می بریم. این سفر کلی بر دو نوع است ؛ یکی نزولی و صعودی بهمراه محتوای جهان ها از نظام احسن آفرینش مبداء بسوی معاد یعنی رجعت یا باز گشت به نظام احسن آفرینش
...
[مشاهده متن کامل]
مبداء و پس از آن همیشه در سطحی برتر و کمال یافته تر از سطوح قبلی یا پیشین. این سفر از طریق جهش همیشگی محتوای کیهان از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده صورت می گیرد و آنهم از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های متوالی و هفتگانه بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان. و دیگری از طریق آفرینش جهان های نو در بینهایت دور دست های مکانی و زمانی در پیش روی جاودانه بسوی بیکرانی. هردوی این سفر بیکران و بی پایان می باشند. در پایان برای کلیه همسفران عزیز و گرامی سفر های جزئی و کلی خوش و خرّم آرزو دارم.

گردش
سپر
آیا آقای . . . با آنکه آزادانه به بیرون ایران نیز سپر ( سفر ) می کند را باید همچنان زندانی رژیم جمهوری اسلامی بشمار آورد؟!
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/07/blog - post_3686. html
سَفَر
واژه ای پارسی وَ اَرَبیده یِ سِپار اَست .
واژه های بَرساخته اَز سَفَر دَر اَرَبی وَ دَرآمَده به پارسی :
سَفَر = سِپار
مُسافِر = سِپارَنده
مُسافِرَت = سِپارَندِگی
سَفیر = سِپارا ، سِپارگَر ، سِپارِشگَر
...
[مشاهده متن کامل]

سِفارَت = سِپارِشگَری ، سِپارگَری ، سپارایی
سِفارَت خانه = سِپارگاه، سِپارخانه، سِپارگَرخانه، سِپارِشگاه
سَفَر کَردَن = سِپاریدَن ، سِپار کَردَن ( بِه تَر اَست اَز کارواژه یِ سِپُردَن بَهره نَگیریم زیرا دَر پارسی کاربُردِ دیگَری دارَد. )
مُسافِرَت کَردَن = سِپارَندِگی کَردَن ( مانَندِ : رانَندِگی کَردَن )
دَفتَرِ مُسافِرَتی = دَفتَرِ سِپارَندِگی ، سِپارِشگاه ( آژانس )
سَفَرگُذار = سِپارگُدار ، سِپارگُدارَنده
سَفَرگُذاری = سپارگُداری ، سِپارگُدارَندِگی
روشَن سازی :
( کارواژه یِ گُذاشتَن وَ گُذاردَن اَز بُنیاد گُداشتَن وَ گُداردَن بوده مانَندِ : بوذ< بود )
گُداشتَن : گُ - داشت - اَن
گُداردَن : گُ - دار - د - اَن
پیش وَند نُوینِ گُ وُ کُهَنِ وی به مینه یِ : جُدا اَست وَ دَر کارواژه یِ گُداردَن /گُداشتَن چیزی را که داریم یا داشتیم را جُدا می کُنیم وَ دَر مینه یِ اِنگارِشی بَرابَر با نَهادَن اَست:
مَتَل : سَبَد را رویِ میز گُداشتَم = اینکه سَبَدی که داشتَم اَز خود جُدا کَردَم وَ اَکنون دیگَر نَدارَم چون آن را رویِ میز نَهادَم .

سِپَر، رهسپاری
واژه ی �سفر�، کژدیسه شده ی واژه ی پارسیِ �سِپَر� ( بگمان بسیار نیرومند، پیامد چیرگی تازیان یا همانا بیابانگردان عربستان بر ایران و جابجایی پ که آن ها نداشته و هنوز هم ندارند با ف ) و همریشه با واژه ی �سِپَری� است.
صَفَر: ماه های قمری
سَفَر: مسافرت کردن مقابل حضر
سِفر: کتاب و نوشته
کتاب
جمع:اَسفار
تقریب معنایی که د ر سٍفر به معنی نوشتن وجود دارد ما را به اصل کلمه کتابت, که قوانین کائنات می باشد رهنمون می کند, قوانینی که در زره ی کوانتم جهان مکتوب گشته
.
لغت سپر ( س=داشتن پر=گذر ) به مانای راه پیمودن رهسپردن شکل اسلی لغت آریایی سفر journey است که در آن پیشوند س به مانای دربرداشتن، شامل شدن، دارابودن و پر به مانای گذر است که از آن لغت پل bridge را ستانده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوند س در واژه سبک ( س پوک=پوچ ) و لغت سنسکریت सगर sagara به مانای زهردار - ژردار - گردار دیده میشود و ریشه پر در لغت اوستایی peretush به چَمارِ گذرگاه پاساژ پل به کار رفته که در زبان سغدی به شکل wrtn در زبان زروان - پهلوی به دیسه ی vartan در اوستایی به شکل varta در زبان تورفان پارت به دیسه ی wrdywn در آبخاز به شکل a - wardan در چچن به شکل vorda در یونانی به شکلporos و در انگلیسی کهن به دیسه ی faran به مانای سفر ثبت شده است.
دانستنی است ستاک سپردن sepordan به مانای تحویل، به امانت گذاشتن و تسلیم است که نباید آنرا با sapardan به مانای رهسپاری و سفر کردن یکی گرفت.
پی ( پای ) رخش رستم زمین بسپرد - - - ز توران کسی را به کس نشمرد

گشت و گذار # رهسپار # رهسپارشدن# در نوردیدی
سفر کردن
travel
journey
expedition
سِفر واژای عبری و به معنی کتاب بزرگ است، سِفر مفرد اسفار است" اسفار پنج گانه تورات عبارتند از :
سِفر پیدایش، سِفر خروج، سِفر لاویان، سِفر اعدادو
سِفر تثنیه
پهن کردن یک پارچه
در پارسی " نوردش " از بن نوردیدن به معنای سفر کردن
معرب سپر یا سپار است از ریشه سپردن یا سپاردن یه معنای به جای دیگری رفتن - ره پیمودن - گشت و گذار کردن
از این واژه همخانواده های رهسپار - ره سپردن - سپردن - سپار
بر خلاف نوشته بیشتر فرهنگ نویسان سپر یا سپار و سپردن و سپاردن در زبان پارسی چنان ریشه و کهنگی نمایان و آشکار دارد که هرگز نمی توان واژه سفر را عربی دانست بلکه معرب واژه ای پارسی است
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه عربی است و پارسی آن یانا می باشد که واژه ای سنسکریت است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس