سوراخ کردن، سفتن، ایجاد سوراخ کردن، سنبیدن، منگنه کردن، رسوخ کردن
پیشنهاد کاربران
منبع عکس. فرهنگ عمید
تراشیدن و صاف و یکدست کردن
این سفتن از همان سودن است و سمبیدن و سمباده نیز باده ای دید بدان جام درافتاده که بن جام همی سفت چو سنباده. منوچهری. سمباده سودنی و سمبیدنی
به به
سوراخ کردن
سُفتن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " سُفتن" می نویسد : ( ( سُفتن در پهلوی در همین ریخت بکار می رفته است . و بن اکنون آن سُمب sumb بوده است که در پارسی " سُنْب" شده است . ) ) ( ( چو ناسفته گوهر سه دخترش بود ... [مشاهده متن کامل]
نبودش پسر دختر افسرش بود ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 334. )