سفت

/seft/

    stiff
    [adj.]tight
    tense
    hard
    [adv.]tightly
    firmly
    rigidly
    violently
    firm
    leathery
    rigid
    tenacious
    tough
    unbending
    wooden
    horny
    taut

فارسی به انگلیسی

سفت بافت
of a close texture

سفت پز
hard-boiled

سفت پوست
cuticle

سفت شدگی
concretion

سفت شدن
tauten, bind, congeal, firm, harden, set, solidify, stiffen, toughen, to become hard or stiff, to tighten, to coagulate, to set, to harden

سفت شده
petrifaction

سفت گر
auger, boring

سفت و اهسته
muscle-bound

سفت و چسبناک
gummy

سفت و دردناک
lame

سفت و سخت
rock-ribbed, stiff

سفت و سرد
stark

سفت و شق
wiry

سفت و محکم
concrete

سفت کاری
framework (of a building under construction)

سفت کردن
tauten, brace, clip, fasten, fix, stiffen, toughen, set, starch, strap, to harden, to make tight, to render tough, to thicken

سفت کردن با ریسمان
string

سفت کردن پالان
cinch

سفت کردن زین
cinch

سفت کردن طناب
draw, snub

مترادف ها

shoulder (اسم)
سفت، جناح، شانه، کتف، دوش، هر چیزی شبیه شانه

hole (اسم)
سفت، روزنه، سوراخ، خندق، غار، گودی، غول، منفذ، رخنه، فرجه، نقب، حفره، گودال، چال، فرج، لانه خرگوش و امثال ان

perforation (اسم)
سفت، سوراخ، ایجاد سوراخ، لبه کنگره ای مثل تمبر پستی، عمل سوراخ کردن

needle's eye (اسم)
سفت

muscle-bound (صفت)
سفت، غیر قابل ارتجاع

ironclad (صفت)
سفت، سخت، زره پوش، اهن پوش

stark (صفت)
سفت، کامل، حساس، شاق، خشن، رک، قوی، شجاع، زبر، پاک، خشک و سرد

burly (صفت)
سفت، تنومند، کلفت، ستبر، زبر و خشن، گره دار

brawny (صفت)
سفت، پرعضله، قوی، پر زور، گوشتالو، نیرومند، ماهیچه دار

beefy (صفت)
سفت، فربه، چاق

chopping (صفت)
سفت

tense (صفت)
سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده

taut (صفت)
سفت، شق، کشیده، محکم بسته شده

wiry (صفت)
سفت، قابل انحناء، پرطاقت، سیمی

hard-boiled (صفت)
سفت، سخت جوشیده، زیاد سفت شده، سفت پز، سرسخت و خشن

firm (صفت)
پایدار، سفت، سخت، محکم، ثابت، پا بر جا، استوار، متین، راسخ، مستحکم، پرصلابت

able-bodied (صفت)
دارای جسم توانا، سفت

stiff (صفت)
سفت، شق، پر مایه، چوب شده

horny (صفت)
سفت، شهوتی، شاخی، شیدا

hard (صفت)
خسیس، سفت، ژرف، سخت، دشوار، سخت گیر، فربه، زمخت، قوی، شدید، سنگین، پینه خورده، مشکل، معضل، نامطبوع، پرصلابت، قسی

rigid (صفت)
سفت، جدی، سخت، جامد، صلب، سفت و محکم، نرم نشو

fast (صفت)
سفت، تند، سریع، سرزنده، سبک، رنگ نرو، سریع السیر، تندرو، با وفا، فوری، جماز، عجول، جلد و چابک

solid (صفت)
سفت، خالص، یک پارچه، سخت، محکم، بسته، قوی، نیرومند، استوار، قابل اطمینان، جامد، توپر، مستحکم، منجمد، حجمی، سه بعدی، ز جسم

dense (صفت)
سفت، متراکم، محکم، انبوه، احمق، غلیظ، پر پشت، چگال، خنگ، متکاثف

tough (صفت)
سفت، سخت، محکم، شق، دشوار، بادوام، خشن، زمخت، شدید، سر سخت، با اسطقس، پی مانند

tight (صفت)
خسیس، سفت، محکم، مقید، کیپ، تنگ، لول، کساد، ضیق

tenacious (صفت)
سفت، محکم، چسبنده، سر سخت، استوار، مستحکم

thick (صفت)
سفت، انبوه، گل الود، چاق، کلفت، ستبر، ضخیم، تیره، غلیظ، پر پشت، چاق و چله، گرفته، ابری، زیاد، صخیم

پیشنهاد کاربران

منبع. فرهنگ عمید
سفت
ریختِ کهنترِ واژگانِ " سخت، سفت" در زبانهایِ باستانیِ ایرانی " ستَخت:staxt، ستَفت: staft" بوده است. همانگونه که می دانید، " ست:st" در زبانهایِ آریایی - اروپایی نشانه یِ " اُستواری، پایداری، ایستادگی، قائمه " بوده است بمانندِ واژگانِ " استخوان، استوار، استوانیدن، ایستادن و. . . ".
ریشه شناسیِ سُفت ( به چمِ شانه و کتف ) :
سفت
taut
سَفت ( saft ) ، سبَد، جاگه، تولَک
گویش فارسی جیرفت
chewy
خوراک سفت
جویدنی
سفت:به معنی شانه و دوش
دکتر کزازی در مورد واژه ی " سفت" می نویسد : ( ( سفت در پهلوی در ریخت سپت supt بکار می رفته است . ) )
( ( بفرمود تا دیو چون جفت او
همی بوسه داد از بر سفت او ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 282. )
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان ترکی به فلاخن" سؤپاد " و به سنگی که توسط آن پرتاب می شود " سوپاد داشی " گفته می شود چون فلاخن را موقه پرتاب دور کتف می چرخانند و بعد پرتاب می کنند به نظر می رسد با واژه سپت supt به معنی کتف هم ریشه باشد .
سفت:
واژه ی سفت در معنی : محکم ، سخت در لغتنامه سغدی به شکل ستفد stəβd ثبت شده که همریشه با لغت انگلیسی stiff از ریشه پیشاهند و اروپایی stipos است.
دکتر کزازی در مورد واژه ی " سُفت " در جای دیگر می نویسد : ( سفت که به معنی شانه است، با همین ریخت، در پهلوی به کار می رفته است. این واژه در اوستایی سوْپتی بوده است و در سانسکریت شوْپتی. در آلمانی گویشی، استخوان پیشین شانه schuft خوانده می شود و در آلبانیایی، با ستردگی ت، شانه و پشت sup . ) )
( ( بر آن بازو و یال و آن سُفت و شاخ
میان چون قلم؛ سینه و بر فراخ . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص ۴۵۲ . )

سُفت: دوش و کتف
راسخ

بپرس