moon
سستی کردن
to act sluggishly, to be lazy
سستی کمر
impotence, impotency
سستی
/sosti/
فارسی به انگلیسی
سستی کردن
سستی کمر
مترادف ها
فقدان نیروی اراده، ضعف اراده، سستی
سستی، فتور، ضعف، ناتوانی، عیب، نقص، عجز، عدم ثبات، بی اساسی، فترت، بی بنیه گی
سستی، شلی، لینت
سستی، رخوت، تنبلی، راحت طلبی، تن اسایی
سستی، نا استواری، بیمایگی، نحیفی، خطایی که ناشی از ضعف اخلاقی باشد
سستی، ضعف، ناتوانی
سستی، رخوت
سستی، رخوت، خستگی، بی میلی، سستی تب، تب سبک
سستی، رخوت
تخفیف، سستی، استراحت، تمدد اعصاب، سست سازی
سستی، عنن، ضعف، ضعف و ناتوانی، ضعف قوه باء
سستی، عنن، ناتوانی، عجز، ضعف قوای جنسی، کم زوری
سستی، ضعف، عدم اتکاء
سستی، سکون، رکود، عدم فعالیت
سستی، خمیدگی
سستی
سستی، شلی، اویختگی
سستی، خیم، خلط، بی حالی، بلغم
سستی، تنبلی، بی کاری، کاهلی، تنبل بودن
سستی
سستی
پیشنهاد کاربران
فَترَت
فُتور
کاهلی
وَهن
رکاکت رای: سستی اراده.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۵۹ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۵۹ ) .
ضعیف حالی ؛ سستی. ضعف :
مجنون ز ره ضعیف حالی
بود از همه خواب و خورد خالی.
نظامی.
مجنون ز ره ضعیف حالی
بود از همه خواب و خورد خالی.
نظامی.
شَل
ضعف
ضعف وناتوان
کندی ، ناتوان ، نرمی ،
به آرامی
اهمال، بی ثباتی، تزلزل، تعلل، بی حالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن، نرمی، تنبلی، کاهلی، تأمل، درنگ
رخوت
فترت
ون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)