سست

/sost/

    faint
    crumbly
    dull
    feeble
    flabby
    flaccid
    fragile
    frail
    groggy
    inert
    infirm
    insecure
    insubstantial
    soft
    languid
    limp
    phlegmatic
    rickety
    rocky
    slender
    slight
    tepid
    thin
    torpid
    trick
    unsound
    unstable
    watery
    weak
    wobbly
    lanquid
    slack
    slowly
    languidly
    wonky

فارسی به انگلیسی

سست اراده
wishy-washy, infirm of purpose

سست انگار
lax, remiss

سست انگاری
laxity

سست بنیاد
infirm, unsubstantial, unstable

سست بنیان
wobbly

سست بودن
wobble

سست پایه
infirm

سست پی
of weak nerves, lacking a strong foundation

سست پیمان
unfaithful to ones promise

سست پیمانی
unfaithfulness to one's promise, infidelity, unfaithfulness to ones promise

سست راه رفتن
falter

سست رای
weak-minded

سست رغبت
of blunted passions

سست رگ
of weak nerves, impotent, dastardly

سست سازی
emasculation

سست شدن
droop, flag, languish, relax, sag, shake, slacken, waver, weaken, wilt, to grow feeble or weak, to droop, to flag

سست عنصر
weak-kneed, void of energy, unprincipled

سست مهر
of a lukewarm affection

سست مهری
lukewarm affection

سست نهاد
weak-natured

مترادف ها

weak (صفت)
ضعیف، لاغر، ناتوان، سست، کمرو، عاجز، کم زور، بی حال، چیز ابکی، کم دوام، کم بنیه

feeble (صفت)
ضعیف، ناتوان، سست، عاجز، نحیف، کم زور

torpid (صفت)
خوابیده، سست، بی حس، بی حال

asthenic (صفت)
ضعیف، ناتوان، سست

loose (صفت)
سست، بی قاعده، شل، ول، هرزه، گشاد، ازاد، بی ربط، بی بند و بار، فروهشته، لق، بی پایه

frail (صفت)
سست، نازک، شکننده، زود گذر، گول خور، نحیف، بی مایه، سست در برابر وسوسه شیطانی

flimsy (صفت)
سست، بی دوام، شل و ول

slack (صفت)
ضعیف، سست، شل، کند، گشاد، بطی ء، فراموشکار، پشت گوش فراخ

atonic (صفت)
ضعیف، سست، بی تکیه، بی صدا، بی قوت، مربوط به سستی و بی قوتی

slow (صفت)
سست، کودن، کند، تنبل، اهسته، تدریجی

insecure (صفت)
سست، بی اعتبار، نا معین، غیر قطعی، ناامن، متزلزل، غیر مطمئن، غیرمحفوظ، بدون ایمنی

sleazy (صفت)
سست، شل

floppy (صفت)
سست، شل، نرم، مسخره وار

lax (صفت)
سست، شل، ول، اهمال کار، سهل انگار، لینت مزاج

idle (صفت)
سست، بی اساس، تنبل، بیهوده، بی کار، عاطل، بیخود، بی پر و پا

lazy (صفت)
سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو

indolent (صفت)
سست، تنبل

slothful (صفت)
سست، تنبل، دیرپای، بی حال

groggy (صفت)
سست، مست، تلو تلو خورنده

remiss (صفت)
سست، لا ابالی، غفلت کار، بی قید، بی مبالات

washy (صفت)
سست، رقیق، کم رنگ، ابکی، اب زیپو

wishy-washy (صفت)
بی مزه، سست، رقیق، ابکی، زیپو

inactive (صفت)
سست، تنبل، بی کاره، بی اثر، بی جنبش، غیر فعال، بدون فعالیت، کساد، ناکنش ور، بی حال

slumberous (صفت)
سست، خواب الود، خواب اور، بی سر و صدا، چرتی

slumbery (صفت)
سست، خواب الود، خواب اور، بی سر و صدا، چرتی

feckless (صفت)
سست، بی اثر

flabby (صفت)
سست، نرم، شل و ول، دارای عضلات شل

flaccid (صفت)
سست، اویخته، شل و ول، چروک شده

languid (صفت)
ضعیف، سست، اهسته، بی حال

slumbrous (صفت)
سست، خواب الود، خواب اور، بی سر و صدا، چرتی

lethargic (صفت)
سست، بی حال

shaky (صفت)
ضعیف، سست، متزلزل، لرزان، لرزنده

rickety (صفت)
ضعیف، سست، لق، زهوار در رفته، نرم استخوان

rattletrap (صفت)
سست، لغزنده، دارای صدای تق تق

wonky (صفت)
ضعیف، سست، نحیف، بی ثبات، لرزان، افتادنی

supine (صفت)
سست، بی حال، تاق باز

doddered (صفت)
بی شاخه، سست، شکسته

effeminate (صفت)
بی رنگ، سست، نرم، زن صفت، مخنی

flaggy (صفت)
دارای برگهای شمشیری، بی مزه، سست، شل و ول، نی زار، جگن زار

tottery (صفت)
سست، متزلزل، لرزان، مرتعش، ناپآیدار

slowly (قید)
بارامی، سست، باهستگی، یواش

sluggishly (قید)
سست

پیشنهاد کاربران

کِرِخ
خدر
واژه سست
معادل ابجد 520
تعداد حروف 3
تلفظ sost
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: sust]
مختصات ( سُ ) [ په . ]
آواشناسی sost
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
این واژه پارسی در زبان عربی ضعیف است.

بی پا [قدیمی، مجاز] بی ثبات، ضعیف.
واهی. ( ع ص ) سست. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) . واهن. ( مهذب الاسماء ) . ضعیف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : تدبیری دیگر ساختند در برانداختن خوارزمشاه التونتاش سخت واهی و سست و زفت. ( تاریخ بیهقی ص 87 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

قبه ای برساختستی از حباب
آخر آن خیمه ست بس واهی طناب.
مولوی. ( مثنوی چ نیکلسون دفتر4 ص 375 )

پایداری اندک
شل
ول
شل و ول
سست در واقع کسی است که در جای خود توانایی ایستادن با ثبات وبا تعادل و با پایستگی را ندارد ( در هر حال چه جایش معنوی و غیر فیزیکی باشد و چه جایش غیر معنوی و مادی و فیزیکی باشد )
ی قوام. [ ق ِ / ق َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی قوام ) ناپایدار. بی ثبات. بی استحکام :
پرهیز کن از کسی که نشناسد
دنیا و نعیم بی قوامش را.
ناصرخسرو.
رجوع به قوام شود.
اصطلاحات زیر را ترجمه کنید، خیبه وفد قریش ، ، ، ، ، تامرقریش علی رسول الله الاخیر ، ، ، ، تنافس الغلمان فی الجهاد ، ، ، ، الحمیه الجاهلیه و اخذالنار
ضعیف حال
من چه می بستم خیال و آن چه بود
درک سستم سست نقشی می نمود
مولوی
تو کوته نظر بودی و سست رای
که مشغول گشتی به جغد از همای
سعدی
لق
Enervated
Lethargic
مهین
واهی، بی اساس، بی بنیان، بی پایه، ضعیف، کاسد، تنبل، چلمن، کاهل، وارفته، بی حال، راجل، شل، کسل، کند، ناتوان، ول، نرم، متزلزل، ناپایدار، نااستوار، بی ثبات، لخت، بی معنی، بیهوده، نامفهوم، بی مفه
لس
واهی

رخو
واهی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس