سریع

/sari~/

    rapid
    quick
    prompt
    fast
    active
    express
    expeditious
    fleet
    presto
    spanking
    ready
    speed
    speedy
    swift
    cannonball

فارسی به انگلیسی

سریع الاثر
efficacious, (very) efficacious

سریع الانتقال
active, bright, quick, quick-witted, supple, witty, of quick apprehension

سریع الزوال
quick-fading, transient

سریع السیر
express, swift, fast, spanking, speedster, winged

سریع الفساد
perishable

سریع الهضم
easily digested

سریع شدن
accelerate

سریع شده
stepped-up

سریع کرده
stepped-up

مترادف ها

sudden (صفت)
ناگهانی، تند، غیر منتظره، بی خبر، سریع، فوری، سرزده، بی مقدمه، ناگه

fast (صفت)
سفت، تند، سریع، سرزنده، سبک، رنگ نرو، سریع السیر، تندرو، با وفا، فوری، جماز، عجول، جلد و چابک

express (صفت)
صریح، سریع، روشن، مخصوص، سریع السیر

handy (صفت)
اماده، قابل استفاده، دم دستی، ماهر، چابک، چالاک، سودمند، سریع، موجود، روان، دستی، مقتدر، بسهولت قابل استفاده، سهل الاستعمال، بادست انجام شده، استاد در کار خود

dexterous (صفت)
ماهر، زبردست، زرنگ، چیره دست، چابک، چالاک، سریع، سریع العمل

deft (صفت)
ماهر، زبردست، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، استادانه، کاردان

agile (صفت)
زیرک، زرنگ، چابک، فرز، سریع، سریع العمل، متحرک، سریع الحرکه

quick (صفت)
تند، چابک، فرز، سریع، زنده، سرزنده، جلد، چست، سبک، سریع السیر، فوری

brisk (صفت)
تند، تیز، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، با روح، سرزنده، سرزنده و بشاش، چست، رایج، اراسته، پاکیزه، تیز هوش

swift (صفت)
چابک، تردست، فرز، سریع، سریع السیر، تندرو، چابک دست، باسرعت

light-footed (صفت)
ماهر، چابک، تردست، فرز، سریع، بادپا، سبک پا

spry (صفت)
زرنگ، چابک، چالاک، فرز، سریع، با هوش، دانا، قشنگ

rapid (صفت)
تند، چابک، سریع، سریع السیر، تندرو

speedy (صفت)
چابک، سریع، سریع السیر، عجول

pernicious (صفت)
مضر، سریع، نابود کننده، کشنده، زیان اور، مهلک

prompt (صفت)
اماده، چالاک، سریع، بی درنگ، فوری، عاجل

rathe (صفت)
تند، چابک، سریع، زود رس، پیش رس

light-heeled (صفت)
سریع

light-limbed (صفت)
سریع

sweepy (صفت)
سریع، زود گذر، چیزی که جارو می کند

wing-footed (صفت)
تند، سریع، دارای پای پردار

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
چال نال، هَیدُت، وا جَستَ، بِ دَو، وادَو:سریع، فوری
( swift ) :هم سنگین این واچ در پهلوی بدین سان هست: ( arwand ) = ( 𐬀𐬭𐬬 𐬀𐬥𐬛. ) = اَروَند.
( swiftness ) : ( arwandih ) : ( 𐬀𐬭𐬬 𐬀𐬥𐬛𐬍𐬵. ) :اَروَندیه=سرعت.
واژه ی اَروَند چم و مانک های دیگری هم دارد که به آنها نمارش می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

۱ - رود اروند رود، یا تیگرا.
۲ - ( valiant ) :دلیر.
۳ - ( تجربه ) : اَروَند: اَنوشَگ روان فرزانه ی توس گوید: به اَرمان و اَروَند مرد هنر فرآز آورد گونه گون سیم و زر.
۴ - نیک نژاد.

طرفه العین
�سیز� هم به معنای تند هست، میتونیم سیز رو به جای سرعت بکار ببریم
مثلا : سیزَند
مث تیر شهاب
لهجه و گویش تهرانی
سریع
جَلد، تند، فرز
سیز.
سیزا.
سیزمند.
تیز رو
نه دیر ؛ زود. به سرعت. نه با فاصله ٔ بسیار. نه در زمانی طولانی. بفاصله ٔ کم از زمان :
هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر
مرگ بفشارد همه در زیر غن.
رودکی.
من این لشکرم را یکایک نه دیر
کنم یکسر از گنج و دینار سیر.
فردوسی.
Images reviewed on workstation
در کسری از ثانیه
قسقاس
تند، زود، فوری، بادپا، آنی
سریغ ( منتهی به غین ) خوشه انگور پربار باشد و برخی گ. یند خوشه انگوری است که هنوز دانه هایش درست نشده باشد. ( ن. ک به برهان قاطع ذیل واژه سریغ ) ( همچنین در لغت فرس مظهر استرآبادی. نسخه خطی کتابخانه مجلس شورا )
زودهنگام
فرز
جت
آنی
در پهلوی " ارتاک " ، ارتاک رو = سریع السیر ،
Soon
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
تند tond ( پارسی دری )
گامرو gâmro ( پارسی دری )
ژیغت žiqat ( سغدی: žiqart )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس