سرکرده

/sarkarde/

    chief
    kingpin
    leader
    commander
    head

مترادف ها

commander (اسم)
فرمانده، رئیس، ضابط، تخماق، فرمانفرما، فرمانروا، سر کرده

leader (اسم)
فرمانده، راهنما، سالار، رئیس، رهبر، پیشوا، راس، سرور، قائد، سر دسته، سر کرده، سرمقاله، پیشقدم

officer (اسم)
مامور، سر کرده، افسر، صاحب منصب

general (اسم)
سر کرده، ژنرال، ارتشبد، مرشد

ruler (اسم)
رئیس، خط، فرمانفرما، فرمانروا، سر کرده، سایس، خط کش، حکمران

پیشنهاد کاربران

سالار
خیلدار. [ خ َ / خ ِ ] ( نف مرکب ) سردسته. رئیس گروه. رئیس قسمتی از لشکر. دارنده خیل :
بیامد همانگاه دستور اوی
همان خیلداران و گنجور اوی.
فردوسی.
در زبان لکی سرکرده به معنی
فرمانده گروه مسلح چریک است
سرخیل
رئیس، رهبر، سرجنبان، سردسته، سرور، فرمانده، بیگ

بپرس