خودسری کردن، شکستن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، اطاعت نکردن، نقص کردن، سرکشی کردن
challenge(فعل)
رقابت کردن، بمبارزه طلبیدن، سرپیچی کردن
پیشنهاد کاربران
ابا
جواب : سر تافتن
سرتافتن
سر از دام کسی پیچیدن ؛ از اطاعت او سرپیچیدن.
سر ز خط تابیدن ؛ سر از اطاعت بیرون بردن : نه زهره که سرز خط بتابم نه دیده که ره بگنج بیابم. نظامی.
عدم تابعیت
در فارسی چنین نبوده و نیست و معنی روگردانی نمیدهد فردوسی میگوید چنین گفت نوشیروان را قباد که چون شاه را سر بپیچد ز داد میبینیم که فردوسی میگوید هرگاه سر ، مرد را از داد بپیچد