سرویس

/servis/

    service
    set
    suite

فارسی به انگلیسی

سرویس پذیرایی در اتاق در هتل
room service

سرویس چای خوری
tea service, tea set

سرویس دادن
serve

سرویس دم دستی
everyday set

سرویس غذاخوری
service

سرویس میز خوراک
place setting

سرویس کارد و چنگال
canteen

سرویس کردن
service, to service (as a motor car)

مترادف ها

service (اسم)
لوازم، کمک، کار، یاری، سابقه، وظیفه، خدمت، بنگاه، تشریفات، عبادت، استخدام، اثاثه، سرویس، نوکری، زاوری، درخت سنجد، یک دست ظروف، نظام وظیفه

پیشنهاد کاربران

" سرویس ":" سازمان ".
سازمان به کار برده شود ونه هرگز سرویس.
" دست ":سرویس؛یک دست استکان. یک دست پوشاک. یک دست چینی. یک دست زر.
چینی:چیدنی.
زدن؛
۱ - مسافر زدم، سرویس زدم۲ - غذاخوردم ( زدم ) ، سلف سرویس. ۳ - سرویس کردم ( زدم ) . ۴ - سرویس تمام . دستم را زدم.
واژه سرویس
معادل ابجد 336
تعداد حروف 5
تلفظ servis
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [فرانسوی: service]
مختصات ( عا. )
آواشناسی servis
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژه نامه آزاد
واژگان مترادف و متضاد
سِرو، serv واژه ای فرانسوی برای اولین ضربه به توپ در بازی هایی مثل تنیس، والیبال و. . . . بکار میره بطوری که توپ از روی تور رد شود.
سرو زدن، سرویس زدن.
سامانه خبری برای ترکیب �سرویس خبری�
دستگاه
بسته به مانش واژه ی از ریشه لاتینی �سرویس� در هر گزاره، می توان واژه ی �دستگاه� را در بسیاری باره ها جایگزین آن نمود. نمونه:
بنا بر گزارش �گلف نیوز�، دستگاه ( �سرویس� ) امنیتیِ �وزارت جنگ یانکی ها�، مرغی را در ساختمان کانون فرماندهی آن وزارتخانه ( �پنتاگون� ) یافته که چگونگی گذار آن از برابرِ نگهبانان و اندر آمدنش هنوز روشن نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2022/02/blog - post_3. html
نمونه ای دیگر:
دستگاه کاریاریِ ( سرویس خدماتی ) این نهاد، نیازمند بازنگری است.

پَرخیز = خدمت، سرویس
پَرخیزیدن = خدمت رسانی کردن، سرویس دادن
بن مایه: A word list of Manichean middle Persian and Parthian, by Marry Boyce
#پارسی دوست
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
...
[مشاهده متن کامل]

پرخیز از دیدگاه ریشه شناختی گویا می شود: پیرامون چیزی یا کسی جست و خیز کردن. انگار که بخواهیم با پیرامون کسی بودن به او نیکی و خوبی برسانیم یا کاری برایش انجام دهیم.
در پارسی کنونی نیز اگر پرنگری کرده باشید، �دورت بگردم� تقریبا همچین معنایی دارد.

سرویس:[ اصطلاح پینگ پنگ ] اولین ضربه به توپ در شروع بازی سرویس نام دارد.
سرویس: [اصطلاح بدمینتون]ضربه ای است که بازی با آن به جریان می افتد که بر سه نوع می باشد: سرویس بلند ، سرویس کوتاه و سرویس تیز
در پهلوی " زاوری ، پرستک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
زاوریدن = سرویس دادن ، ارائه خدمت
خودزاوری - سلف سرویس

خدمت، خدمات. در ارتش و پادگانها به معنای دستشوئی و آبریزگاه نیز کار رود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس