سرود

/sorud/

    lyric
    anthem
    carol
    chanson
    song
    chant
    mantra
    hymn

فارسی به انگلیسی

سرود اغازین
introit

سرود پایان مراسم
recessional

سرود پیروزی
paean

سرود تجلیل امیز
magnificat

سرود تهلیلی
antiphon

سرود جنگ
hymnal

سرود حمد و ستایش
magnificat

سرود خواندن
carol, sing

سرود رسمی مدرسه
alma mater

سرود روحانی
hymn

سرود ستایش
paean

سرود شادی
paean

سرود عزا
dirge, requiem

سرود قایقرانان ونیز
barcarole, barcarolle

سرود ماخوذ از انجیل
canticle

سرود متناوب
antiphon

سرود مذهبی
hymn, psalm

سرود ملی
national anthem

سرود ملی ایالت متحده امریکا
star-spangled banner

سرود نویس
psalmist

مترادف ها

singing (اسم)
غنا، سرود، سرایش، خوانندگی، خنیا

song (اسم)
غنا، اواز، سرود، تصنیف، شعر، ترانه، سرود روحانی، نغمه، خنیا

sing (اسم)
اواز، سرود، تصنیف

anthem (اسم)
سرود

hymn (اسم)
سرود، مناجات، سرود روحانی، سرود حمد وثنا

chant (اسم)
سرود، مناجات، اهنگ ساده و کشیده، سرایش

chanson (اسم)
سرود، تصنیف، ترانه

cantata (اسم)
سرود

canticle (اسم)
سرود

psalm (اسم)
سرود، مناجات، سرود روحانی، مزمور، سرود مذهبی

canto (اسم)
سرود، بند

carol (اسم)
سرود، نغمه سرایی، چهچه، سرود شب عید میلاد مسیح

twitter (اسم)
سرود، چهچه، لرزان، هیجان و ارتعاش

twittering (اسم)
سرود، چهچه

warble (اسم)
سرود، چهچه

hymnody (اسم)
سرود، سرود خوانی، سرودسازی

پیشنهاد کاربران

سرود ؛ سرودن ، سرایش ، سرور و شادی ( شعر و آواز برای شادی و سرور )
کلمات هم خانواده با کلمه ی سرود، با یک مفهوم مشترک در ابعاد کاربردی مختلف عبارتند از ؛
( سُر سار سور سِیْر سیر مسیر اسیر اسارت سَیّار سَیّاره سیارک سیتریک سورتمه سوار سواری سوراخ سیل سِیل سَیّال مسیل مسئله مسیر سورت سورتی سریر سایر مُیَسَّر سیروان سرایش سرودن سرود سرنا سارا سارین سارینا ساریه سوریه ساری سرای سار سرا سرسرا سراسر سرتاسر سرایت سیتروئن سیتریک سرطان مُسْری تَسَرّی مَسِرَّت سرور سور سُرّی مُسِر اسرار اصرار صدور سریع سرعت کسر سیرک سرکه سرند سُرُم سارِم سُرنگ سارنگ و. . . )
...
[مشاهده متن کامل]

در تمام کلمات ذکر شده در قانون و قواعد ایجاد کلمات در قانون قلب ها دو حرف ( ل ر ) به دلیل نزدیکی محل صدور آوای آنها از ابزارهای کلامی در دهان در دو بُعد نرم و خشک یا لطیف و خشن یا مخلوط و مخروط قابل تبدیل به همدیگر هستند.
همچنین نگارش حرف ( س ص ) با یک آوا با دو صورت به خاطر ظاهری بودن یا باطنی بودن یا مادی و معنوی بودن ( صورت صراحت سیرت سیره ) یا باز و بسته بودن و محدود و نامحدود بودن ( عصر عنصر نصر مصرف سرعت ) یا ثابت و متحرک بودن یک عمل یا هر چیز دیگری ( ساروق سرقت مِصر ) یا به منظور نام گذاری بر روی چیزی که یک مفهوم را به صورت دو کاربرد جداگانه داشته باشد مثل صد و سد می باشد. چنانچه این حرف به صورت ( ث ) نگارش شود بُعد کمیت و تعدد و کثرت در مفهوم کلمه را منظور ایجاد می کند.
سِیْر ؛ سُریدن ، حرکت
مسیر ؛ محل سیر
سیار ؛ قابل حرکت و قابل سیر
سیاره سریر سایر ؛ این سه کلمه سه صورت از مفهوم یک واژه هستند به معنی وسیله ای که قابلیت سیر کردن داشته باشد.
مُیَسَّر ؛ فراهم شدن امکان برای سیر
ساری سرا سرای ؛ سه صورت از مفهوم یک واژه به معنی محل سیر و سیاحت
سیروان ؛ دشت سیر و سیاحت
سُرّی ؛ بسیار سرایت کننده
مَسِرَّت ؛ شادی و سرور از آن جهت که یک امر مسری و سرایت کننده می باشد.
سِر اسرار ؛ رازی که باید مکتوم بماند و سرایت پیدا نکند.
سرایش ؛ سرودن سرود ( شعر و آواز برای شادی و سرور و مَسِرَّت یافتن )
سرنا ؛ نوعی ساز بادی چوبی از خانواده نی که در نقاره خانه ها و روزهای جشن و سرور نوازند
سُرنگ سارَنگ ؛ سارِم ، نافذ ، وسیله ای برای سرایت دادن سُرُم
سرند ؛ ابزار سوراخ دار سرایت دهنده

انوار: روشن.
اسرار:راز.
اشراق: خاور.
برای[ آزادش سرود] ویا تخلص شعر.
سعدی: رستگاری، رهایی. رستا و رها.
حافظ:نگاه. داشت. دار. نگاهداری. نگاهدار.
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

سرودسرودسرودسرود
سرمایهء زندگی ما سرود است.
هر دم بنگر بر آن درود است.
این ویژگی ادب چه زیبا ست.
تا کی بُود و از کِه بود است.
شهرام ص.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

سرمایهء زندگی ما سرود می باشد.
هر دم بنگر بر آن درود می باشد.
این ویژگی ادب چنین شد، زیباست.
از کِی بُود و کجای و بود می باشد.
شهرام ص

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

سرودسرودسرودسرود
ترانه، تصنیف، خنیا
حمید رضا مشایخی - اصفهان
اینک سرود گوی که با آب وتاب به.
نزد شما چامه خوش است یا شراب به*
گاهی شراب هست وگهی هم رباب هست.
گاهی شراب خوش است وگاهی رباب به*
گویند گناه باشد وترک آن ثواب.
گاهی گناه بهتر وگاهی ثواب به*
...
[مشاهده متن کامل]

اندر نگاه یار من گاه هست عتاب.
گاهی نگاه خوش است و گاهی عتاب به*
گل را به گلستان بیاب وشیشه پر گلاب.
در نزد تو گل قشنگ تر یا گلاب به*
دریای آفرینش همه اهل مهر بین.
اینک بگو دریا دلی یا سراب به*
شهرام به فرزانگی ات چامه میزنی.
آن چامه می گزین که گویند ناب به*
شهرام.

ای غزل بیا تا بگویمت.
مثل جان خود تا بجویمت*
عشق را بهر تو نشان کنم.
واژه به واژه اش بگویمت*
زلف ناز تو تا کنم شانه.
خود آینه ای من بکویمت*
یار مهربان مهربانی کن.
تار من تویی تا بمویمت*
...
[مشاهده متن کامل]

دفتر عشقی عشق نامه ای.
دختر عشقی من به سویمت*
جای تو چسان من به جا آرم.
جام جاویدم من و اویمت*
تا تونباشی واژه بی جان است.
جان من بیا آب رویمت*
جای تو در جان یا روان در تن.
قاب عشق ودل من به خویمت*
بر دماغ ودل پیک انگیزی.
پیک خوش خبر من به بویمت*
ما به امیدی زنده می باشیم.
ای امید من آرزویمت*
ناب می تویی گفت فرزانی.
جام می تویی من سبویمت*
قوی اسپیده دریای هستی.
بر اسب سفید من گلویمت*
جاودانی وباورم این است.
شهروند ناب های و هویمت*
تا که شهرام خود این غزل گوید.
خود غزل گوید من به پویمت*
شهرام ( ص ) *

سرودها باید از دید دانست سرود سرودشناسی گردند. تا وزن و بُرِش آنها نموده شود.
یاران چو گویند خدا هست و جهان هست.
باهر پدیدار خرد هست و روان هست*
گویند دگرها که همه هست وخدا هست.
هرگز نتوان گفت خدا هست و جهان هست*
انجام وآغاز جهان هست به جاوید.
نیکو بنگر چونکه همین هست و همان هست*
...
[مشاهده متن کامل]

دیگر بگویند خدا نیست وجهان نیست.
آن را بگویند نه پیدا نه نهان هست*
هستند و بگویند که خود هست وخدا نیست.
یا آنکه گمان هست و زمان هست وفلان هست*
هر هست که باشد کم بیش چنان است.
هر هست که این است که در نیست چو آن است*
خود هست جهان هست خدا نیست ویا هست.
شهرام چو گویند چنین هست و چنان هست*
شهرام ( ص ) *

ای نام تو ارج خواستانها.
یاد تو شکوه آرمانها*
اندیشه برای توست جاوید.
زنده به هوای تو روانها*
آنها که خرد بپر ورانند.
شادند ز گفت بر زبانها*
آن طوطی باغ زندگانی.
پر قند وشکر شده دهانها*
...
[مشاهده متن کامل]

گلها زبرای تو شکوفان.
بلبل بر تو زنکته دانها*
شدچرخ نخست خانه اش هم.
زی جان جهان و بی زمانها*
بنموده نمود بی شمارین.
شکر تو همی کند بیانها*
گر جملهء دانشان بدانیم.
دانیم تو را نتابد آنها*
با این همه چشم و روشنایی.
وز این همه بر تو دست جانها*
اندیشه و عشق در شگفتی.
دانست به خمار از نشانها*
از جام تو ذره گشته جوشا.
از ریزه و چرخ و کهکشانها*
شیدایی مهر ونام خوبت.
بالش به فراز آسمانها*
بر نغمه ء باغ و نام هستی.
شهرام فزوده داستانها*
شهرام ( ص ) *

سوگ. مویه. #سرود.
در شعر مپیچ و در فن او* چون اکذب اوست احسن او نظامی گنجوی.
در اینجا باید دانست که شعر دروغ است باآنکه شاعر و سراینده درست
می باشند . ( واز سرود است که فرزانش است. ) ونیز داریم فتح یک قرن به دست یک شعر ویااینکه ( سرایندگانِ پشت سریان، می پیرُوَندِشان ) . ویا ( مرا از شعر گفتن عار ناید، که در صد قرن چون عطار ناید ) و نیز در دو صف آمد صف کبریا پس شعرا آمد وپیش انبیا. و آیات موزون افتاده در قرآن.
...
[مشاهده متن کامل]

و سرود هنر مردمان است و مانند اینها پارادوکسیکال و متناقض ویا "نانما" بودن سرود را به دست می دهند که کسانی که سرودها را می خوانند باید راست ودروغ سرود وسراینده را بدانند.

"سُرود":سور. جشن. سُورِباد. جشن زندگی.
ترانه. رباعی. چهاره. چاره.
برجهان نیکو تماشاکن پر از غو غاستی
*
رو به سوی حق تماشا کن نه رودرباستی*هر پدیداری که باشد در روند خود رواست*
آن چنانکه بهرهء اوست بی کم و بی کاستی*
مهرورزی پدیداری که چشمی واکند*
از روندی روشنا گیرد که جان پیراستی*
...
[مشاهده متن کامل]

هم ازل هم تاابد، چون یک پرانتز می نگر*
نقطهء پرگار آن بنگر که خود آراستی*
در مکان ودر زمان اندیشه در پرواز شد*
آنچه اندر دل بگیرد جا، دماغش خواستی*
هرکسی از بهر خود با بهره های بی کران*
بی کرانی هم یکی از بهره های ماستی*
خوبی و مهرت نمادی از خرد ورزی بوند*
ای خردمندان خرد راجمله خود گویاستی*
راه نیکویی گزین ای رهرو راه کمال*
پیش هر رهرو که می بیند نگر سرراستی*
راه آزادی بسی برتر بود از هر نگر*
تا که نیکو بنگری آزادگی اینجاستی*
تا حقوق خویش آری برکف آرای خود*
تا که خود آراشوی هر ره بود آنجاستی*
زندگی را در قوانین خودش آور به کف*
آفرینها بر کسی اینسان، که خودگویاستی*
رای تو یعنی که بود تو که ارج ومرج توست*
بنگر این آرای تو امروز هم فرداستی*
اجتماع وفرد در آغاز بشر در کار بود*
بنگرید در آینهء تاریخ هم پیداستی*
هر هنر را که تو می بینی ز بود مردم است *
تا زخط ورسم انسان این همه غو غاستی*
بنگرید فناوری ها را به دست مردمان*
مرد وزن در این روندش یک به یک یکتاستی*
فرد را وخانه را و اجتماع ونسلها*
نسلها با نسلها هر کس بخود آغاستی*
این برآیندی که بینی در فرایندی ببین*
هر فرایندی چو گامی باشدت گر راستی*
هرکسی یک مرکزی وبی شعاعی می بوند*
هر جهان را مرکزی دانند کمش دریاستی*
هر کسی از ویژگی های خودش شد ره سپر*
در کمال وبی کمال شاگردو هم استاستی*
رهروی چون قطرهء باران نماند در هوا*
بلکه تا بر غنچه آید غنچه ها راواستی*
دانش واندیشه آزادی نماید دم به دم*
جبر بر آزادگی چون روز بر شبهاستی*
هر نمادی ازپی دیگر نماد آید پدید *
نا به پایان ویژگی های تو و آنهاستی*
دانش و فرزانش وآیین و راز باشد گواه *
تا بشر را برتریها در روا والاستی*
از سر آغاز و سرانجامش به پندار است و وهم*
تاکه گفتار است وکردار زندگی برپاستی*
چامهء من را که می خوانید در دم گفته ام*
چامه ام بر آرمانم شاهد از حالاستی*
دور ونزدیک پست و والا نیست چونان رفته ها*
از کنون آینده را داریم با هر خواستی*
هم کنون شهرام به پایان تا رساند چامه را*
کیست تا از برکند آن را که خود ویراستی*
شهرام*

بخشی از اخلاق ناصری" بازنوشت" رباعی خیام است؛
"گر باده خوری تو با خرد مندان خور
یابا صنمی لاله رخی شادان خور
بسیار مخور ورد مگو فاش مکن
گه گه خور و اندک خور وپنهان خور
خیام"
آیا "اخلاق ناصری" خواجهء طوسی "باز سرود" دیگر از شاعران شده است یا نه. . . . .
Anthem
hymn
سرود: آهنگ یا شعری شادی بخش که برای بزرگداشت یک خدا، یک یا چندین قهرمان، یک کشور یا یک رویداد ساخته شده و بیش تر در آیین های گروهی نواخته یا خوانده می شود.
این واژه در سنسکریت: صروته śruta ( شنیدنی ) ؛ در سغدی: srutyā، srok؛ در اوستایی: سرَئُتَه sraota؛ در پهلوی: srod/t؛ در پارتی: srod؛ در مانوی: srod با همان معنی سنسکریت می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

قول، غزل، قصیده، بانگ، صوت و سرا، نوا
جامه
چکامه
ترنم
سرود : آواز ، اهنگ ، ترانه ، نغمه
مانند :
سرودی عاشقانه
معنی : آوازی عاشقانه یا
نغمه ای عاشقانه یا
ترانه ای عاشقانه یا
اهنگی عاشقانه
سرود : [اصطلاح موسیقی ]به معنی نغمه و آواز طرب انگیز که چند نفر با هم به یک آهنگ بخوانند و در زمان حاضر به نوعی موسیقی محرک حماسی گفته می شود.
ترنم، آواز، خنیا، نغمه، آهنگ، ترانه
سرود: [اصطلاح مداحی ] به شعرهایی گفته می شود که قالب آن مانند نوحه اما مضمون آن شاد است و مداح، آن را در مجالس شادی می خواند.
دستان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)