پنهان شدن، فریفتن، سرهم بندی کردن، اهسته حرکت کردن
کثیف کردن، لک کردن، سرهم بندی کردن، کثافت
بهم ریختن، سرهم بندی کردن
سرهم بندی کردن، تعمیر کردن، بند زدن
سرهم بندی کردن، وصله کردن، تعمیر کردن، قدم زدن، تمهید کردن، گام زدن بر روی، ساز تنها زدن، بالبداهه گفتن و یا ساختن، وسوسه و از راه بدر کردن
سرهم بندی کردن، وزوز کردن، صدای زنبور کردن، اشتباه کاری کردن
سرهم بندی کردن، سنبل کردن، ناشیگری، خطا کردن
خراب کردن، سرهم بندی کردن، سنبل کردن، از شکل انداختن
سرهم بندی کردن، با خام دستی زدن، بد زدن، بد ساختن
سرهم بندی کردن، بنا سازی کردن، با مصالح ارزان ساختمان کردن