سرهم بند کن


    tinker

پیشنهاد کاربران

معنی: وصال، بند زن، وصلهکاری، سرهم بندی کردن، تعمیر کردن، بند زدن
معانی دیگر: بد تعمیر کردن، شورتی گری کردن، ناشیگری کردن، ور رفتن، ( سابقا ) تعمیر کننده ی سیار دیگ و ظرف، سفیدگر، تعمیر کار، همه فن حریف، کارگر غیر فنی یا دست و پا چلفتی، فعله، عمله، شاگرد خانه، مخبط، اشتباه کار، سرهم بند کن، سفیدگری کردن

بپرس