abduct (فعل)ربودن، دزدیدن، دور کردن، ادم دزدیدن، سرقت کردن، از مرکز بدن دور کردنrob (فعل)ربودن، دزدیدن، سرقت کردن، دستبرد زدن، غارت کردن، لخت کردن، چاپیدنsteal (فعل)ربودن، دزدیدن، سرقت کردن، دستبرد زدن، بلند کردن، بسرقت بردنsnaffle (فعل)دزدیدن، سرقت کردن، با میخ طویله و زنجیر بستنcommit larceny (فعل)سرقت کردنcommit theft (فعل)سرقت کردنhousebreak (فعل)سرقت کردن، به خانه دستبرد زدن، حرز را شکستنlift (فعل)سرقت کردن، بالا بردن، بالا رفتن، برداشتن، بلند کردن، مرتفع بنظرامدن، یک وهله بلند کردن بارnobble (فعل)سرقت کردن، جر زدن، بطرف خود اوردن، طرفدار خود کردن، سو استفاده کردن، تقلب کردنthieve (فعل)دزدیدن، سرقت کردن، دزدی کردن