سهو، سرسری، غفلت، بی ملاحظگی، بی توجهی، عدم توبه، ندانستگی، عدمتعمد
cursory(صفت)
سرسری، با سرعت و بی دقتی، از روی سرعت و عجله
perfunctory(صفت)
سرسری، بی مبالات، باری بهر جهت
superficial(صفت)
سرسری، ظاهری، صوری، سطحی
dilettantish(صفت)
سرسری، غیر حرفه ای
inconsiderately(قید)
سرسری
perfunctorily(قید)
سرسری
superficially(قید)
سرسری
پیشنهاد کاربران
در کشف المحجوب آمده: زیرا که رحمت آفریدگار سرسری نیست. ( ۱۰۵ ) یعنی: رحمت آفریدگار تسامحانه و سهل انگارانه و بی حساب وکتاب نیست.
perfunctory
Cursory Superficial
Slap - dash
در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه ی سَرسَری، از کلمات [سَرسَرَکی] یا [نِه بِه دِلونِه] استفاده می شود از قدیم گفتند کار نه به دلونه بدرد دل می مونه. مثال؛ ظرف ها را سرسرکی شسته، خیاط سرسرکی لباس دوخته، خونه را نه به دلونه تمیز کرده
کنایه از آنکه سر هر کار ی را انجام داده ومی نگرد و به ته آن کار رسیدگی نمی کند و نمی نگرد. ، سبک انگاری