سرسام

/sarsAm/

    delirium
    meningitis or phrenitis
    meningitis

فارسی به انگلیسی

سرسام اور
sky-high, extortionate, delirious, dazzling, stupendous, astronomical, exorbitant, staggering, breakneck, furious

مترادف ها

delirium (اسم)
دیوانگی، هذیان، سرسام، پرت گویی

meningitis (اسم)
سرسام، مننژیت، اماس پاشام مغز

پیشنهاد کاربران

سرسام کلمه ای تورکی است که از فعل سارسیلماق به معنی رعشه و لرزیدن گرفته شده است ریشه آن سارسیل بوده که وقتی پسوند اسم ساز مه بدان اضافه می شود به صورت سارسیلمه و به معنی رعشه در می اید که با حذف لام به شکل سارسام وارد فارسی می شود
سام یعنی نظم و مرز / حدود / انضباط و . . .
سام علیکم = نظم و حدود و انضباط را برای شما خواستن و نه مرگ و . . .
در سرسام = گیجی و آماس و ورم سر ( سام اینجا اشتباه میباشد و درستش سَرسَم است یعنی سَمِ سر = زهر و مرگ سر ) پس سرسم درست است نه سرسام
...
[مشاهده متن کامل]

سامان = انضباط و نظم و ترتیب
آتش از آثور ( Athor ) = اتور / تور ( طبر مازندرانی = تبر فارسی = ضربه زننده که یکی از نشانه های آتش سوزاندن و ضربه زنندگی بوده ) / تبر ( التهاب و ضربه آور = tapper = ضربه زننده ) / تب ( التهاب و ضرب ) / تپ ( ضربه ) / تپش ( ضربان ) / تش ( خشم و التهاب و افروختن مدنگر بوده ) / تاش / تاژ ( برنده ) و . . . . آمده ( آذر هم از شاخات آثور و آتر است )

شامه آماس ( پزشکی )
سام همان سهم است
Meningitis
Inflammation of the membranes around the brain and spinal cord
مننژیت ( نام علمی: Meningitis ) یا سرسام ( نام فارسی به معنی آماس سر ) التهاب پرده های محافظی می باشد که مغز و نخاع را پوشانده اند و به طور مشترک مننژ یا شامگان نامیده می شوند. این التهاب ممکن است عامل ویروسی، باکتریایی، یا سایر ریزاندامگان داشته باشد، و در موارد کمتری در اثر تجویز داروهای خاصی به وجود آید. مننژیت می تواند به دلیل نزدیکی التهاب به مغز و نخاع، زندگی بیمار را به خطر اندازد؛ بنابراین این شرایط را تحت عنوان فوریت پزشکی دسته بندی می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

تورم سر و مغز
دوار. [ دَ / دُ ] ( ع مص ) گشتن سر به علتی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از غیاث ) . گردیدن سر. ( یادداشت مؤلف ) . || گیجی. سرگیجه. گیج خوردن سر. سرآل. اوام. کاتوره. سرگردا. چرخ خوردن سر. گردیدن سر.
...
[مشاهده متن کامل]
گشتن سر. سرگردانی. سرگردایی. دُوام. سرگردش. پیچیدن سر. نام بیماریی که به فارسی آنرا سرگردا و سرگیجه گویند. نام بیماریی که در آن بیمار پیرامون خود را گردان بیند و چشم او سیاهی کند و ایستادن نتواند و چون بایستد بیفتد. ( یادداشت مؤلف ) . گردش سر. ( زمخشری ) . سر گشتن که به تازی دوار گویند. سَدَر. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) . علتی است که مردم را چنان نماید که جهان گرد او می گردد و سر و دماغ او نیز می گردد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از اقرب الموارد ) . گردش سر و سرگیجه. ( از ناظم الاطباء ) .

بپرس