سرخورده کردن


    betray
    despair
    disaffect
    disappoint
    discourage
    disenchant
    repulse

پیشنهاد کاربران

برای گفتن "سر خورده شدن" به انگلیسی می توان از عبارت های مختلفی استفاده کرد. این عبارت به احساس ناراحتی، شکست یا ناامیدی از نتیجه ی یک تلاش یا وضعیت اشاره دارد. در اینجا چند معادل رایج برای این مفهوم آورده ام:
...
[مشاهده متن کامل]

1. To feel disappointed
- مثال: She felt disappointed when she didn’t get the job.
( او وقتی شغل رو نگرفت، سرخورده شد. )
2. To be discouraged
- مثال: After failing the test, he felt discouraged.
( بعد از شکست در آزمون، او سرخورده شد. )
3. To feel disheartened
- مثال: He was disheartened by the team's loss.
( او از باخت تیم سرخورده شد. )
4. To be let down
- مثال: I really felt let down by my friends when they canceled our plans.
( وقتی دوستانم برنامه ها رو لغو کردن، واقعاً سرخورده شدم. )
5. To feel defeated
- مثال: She felt defeated after all her hard work went unnoticed.
( او بعد از اینکه همه ی زحماتش نادیده گرفته شد، سرخورده شد. )
chatgpt