سرخ شدن


    flame
    flush
    redden
    to turn red
    to be roasted
    to blush or flush

فارسی به انگلیسی

سرخ شدن از شرم و غیره
blush

سرخ شدن چهره و پوست
color

سرخ شدن در روغن
fry

سرخ شدن صورت
mantle

مترادف ها

flush (فعل)
سرخ شدن، خیط و پیت کردن، قرمز کردن، بطور ناگهانی غضبناک شدن، بهیجان امدن، چهره گلگون کردن، ابریزمستراح را باز کردن، اب را با فشار ریختن

fry (فعل)
سرخ شدن، سرخ کردن، برشتن، روی آتش پختن

roast (فعل)
کباب کردن، بریان کردن، سرخ شدن، سرخ کردن، برشتن، برشته شدن، دود زدن

blush (فعل)
شرمنده شدن، سرخ شدن

toast (فعل)
سرخ شدن، برشته کردن، بسلامتی کسی نوشیدن

پیشنهاد کاربران

گل انداختن . [ گ ُ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) گُل انداختن ِ صورت و روی ؛ سرخ شدن روی از نشاط جوانی و شادابی یا در حالت تب یا خجلت . پیدا شدن سرخی در روی در اثر تب و یا حرارت بیرونی یا خجلت . سرخ شدن گونه به طبع بعلت شرم یا بیماری . و رجوع به گل افکندن شود. || گل دوختن یا گل نقش کردن در روی کاغذ یا پارچه .
سرخ شدن ( پوست صورت )
After sledding, the children's cheeks glowed
پس از سورتمه سواری گونه های بچه ها سرخ میشد
The glow of her face told us she'd been working hard out in the garden
[ترجمه ترگمان] سرخ شدگی صورتش به ما میگفت که در باغ سخت کار می کرده

بپرس