سربار

/sarbAr/

    handicap
    impediment
    load
    overburden
    tax
    trouble
    small load on top of a heavier one

فارسی به انگلیسی

سربار سازی
exaction

سربار شدن
impose, imposition, load

سربار کردن
enforce, load, tax

مترادف ها

drag (اسم)
چنگک، کمر، سربار

encumbrance (اسم)
بار، گرفتاری، قید، مانع، گرو، اسباب زحمت، سربار

overload (اسم)
سربار، اضافه بار، بار اضافی

extra load (اسم)
سربار

excess load (اسم)
سربار

پیشنهاد کاربران

surcharge
overhead expense
میانه خور کناره گرد ؛ یعنی آنکه در میانه مفت می خورد و راست راست می گردد. کنایه است از کسی که تن به هیچ کاری نمی دهد و جز خوردن و بیکار گشتن کاری ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . میانه خور است ( یا ) میانه خورم و کناره گرد. نظیر: کن وسطا و امش جانباً. ( امثال و حکم دهخدا ) .

بپرس