سرازیر کردن


    cant
    dive
    grade
    incline

مترادف ها

incline (فعل)
چسبیدن، تمایل داشتن، خم کردن، کج کردن، سرازیر کردن، مستعد شدن، شیب دادن، متمایل کردن

slant (فعل)
سرازیر شدن، کج کردن، کج شدن، سرازیر کردن، شیب پیدا کردن، تحریف کردن، کج رفتن

slope (فعل)
سرازیر شدن، سرازیر کردن، سراشیب کردن

decant (فعل)
ریختن، سرازیر کردن، اهسته خالی کردن، ظرف بظرف کردن

turn upside down (فعل)
سرازیر کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس