سر زدن


    behead
    issue
    to be committed
    to originate
    to drop in

مترادف ها

appear (فعل)
ظاهر شدن، پدیدار شدن، طلوع کردن، خاستن، سر زدن، طالع شدن

drift in (فعل)
سر زدن، سر کشیدن

be committed (فعل)
سر زدن

drop in (فعل)
سر زدن، خدمت کسی رسیدن، سر کشیدن، اتفاقا دیدن کردن، انداختن در

originate (فعل)
موجب شدن، سر زدن، سرچشمه گرفتن، اغاز شدن یا کردن، سرچشمه گرفتن - ناشی شدن

visit (فعل)
سر زدن، خدمت کسی رسیدن، ملاقات کردن، عیادت کردن، دیدن کردن از، زیارت کردن، دید و بازدید کردن

call on (فعل)
سر زدن، خدمت کسی رسیدن

پیشنهاد کاربران

Swing by
سر زدن عملی یعنی مرتکب شدن ، پدیدار گشتن عملی
شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن :
چو خورشید شمشیر رخشان کشید
شب تیره را گشت سر ناپدید.
فردوسی.
از من چه خطایی ظاهر شد که . . . . . . = از من چه خطایی سر زد که . . . . . . . . . .
به ظهور رسیدن:آشکار شدن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۶۳ ) .
( برگرفته از یادداشت جناب علی باقری )
Drop in
Stop by
خطایی سرزدن= مرتکب اشتباه شدن.
سرزدن= بازدید کردن
سرزدن= سر بریدن
Stop by

بپرس