سر خوردن


    glide
    skid
    disillusion
    slide

مترادف ها

founder (فعل)
فرو نشستن، سر خوردن، خیط و پیت کردن، فرو ریختن، فرو رفتن، خیط و پیت شدن، از پا افتادن، لنگ شدن

miscarry (فعل)
بچه انداختن، سر خوردن، اشتباه کردن، خیط و پیت شدن، عقیم ماندن، صدمه دیدن، بجایی نرسیدن، نتیجه ندادن

slide (فعل)
سر خوردن، سریدن، لغزیدن

be disappointed (فعل)
سر خوردن

glide (فعل)
سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدون نیروی موتور

flivver (فعل)
سر خوردن

be discouraged (فعل)
سر خوردن

be disillusioned (فعل)
سر خوردن

fail (فعل)
سر خوردن، رد شدن، تصور کردن، شکست خوردن، موفق نشدن، قصور ورزیدن، ورشکستن، واماندن، در ماندن، خیط و پیت شدن، فروگذار کردن، عقیم ماندن

پیشنهاد کاربران

سر خوردن کلمه ای تورکی است که از فعل سوروشمق به معنی لغزیدن گرفته شده است سورتمه وسرسره هم از ان ریشه گرفته شده است

بپرس